Part 7 & 8

237 47 64
                                    

بچه‌ها برای واتپد پدرسگم مشکل پیش اومد، مجبور شدم پارت ۷ و ۸ رو یکی کنم..یکم پایین‌تر پارت ۸ شروع میشه.

یونگی داشت تاثیر قرص‌ها رو حس میکرد. قرص‌هاش اون رو وارد یه حالت شیدایی میکردن که دیگه براش سرد شدن نامزدش یا بوی غریبه‌ی روی پیرهنش مهم نبود.

از جونگکوک ممنون بود که اون رو به دوستش معرفی کرده وگرنه قرار بود هر روز بیشتر از دیروز اورتینک کنه و خودش و زندگی رو تلخ‌تر کنه.

امروز سالگرد آشناییش با جیمین بود.

پنج سال پیش توی رستورانی که یونگی پیانو میزد یه مشتری جذاب وارد شد و یونگی دروغگو بود اگه میگفت از همون نگاه اول شیفته‌ی اون نشده.

جیمین اون روز با دو تا از دوست‌های قدیمیش به رستوران اومده بود تا دیداری تازه کنه.

یونگی انقدر مثل ندید بدید‌ها بهش زل زده بود که جیمین هم متوجه‌ش شد و با یه چشمک جوابشو داد.

یونگی همونجا از خجالت آب شد و سرش رو انداخت پایین.

توی ذهنش با خودش میگفت 'چقدر تو ضایعی آخه پسر..آدم اینجوری به بقیه نگاه میکنه؟ الان پسره میگه این چه هیزه..لعنت بهت..'

اما جیمین اون لحظه فقط دنبال یه راهی بود تا شمارش رو به اون هنرمند بامزه و خجالتی بده.

در نهایت موقعی که جیمین و دوستاش تصمیم گرفتن بعد از خوردن شامشون از رستوران خارج بشن.
جیمین پیش یونگی که پشت پیانو بود رفت و کارتش رو کنارش روی صندلیش گذاشت.

بهش گفت "به زودی قراره یه مهمونی داشته باشم و به یه پیانیست فوق‌العاده نیاز دارم. میشه اون پیانیست تو باشی؟"

و یونگی با یه لبخند کوچیک روی لبش بهش گفت باهاش هماهنگ میکنه.

—————————————————

فلش بک - ۵ سال قبل
مهمونی جیمین

وقتی یونگی قبول کرد توی مهمونی اون پسر خوشگل پیانو بزنه، فکرشو هم نمیکرد قراره بره بالاترین محله‌ی سئول و توی عمارتی که تا به حال مثلش رو ندیده پیانیست بشه.

انقدر استرس گرفته بود که دیگه خوردن قرص‌های ضد اضطرابش هم جواب نمیداد.

کاش به حرف جین گوش کرده بود و اونو هم با خودش آورده بود.

رفیق بیچارش هزار بار بهش گفت منم ببر اونجا حواسم بهت باشه اما یونگی با گفتن اینکه تو رو که دعوت نکرده و زشته اونو قال گذاشت.

𝐃𝐞𝐥𝐮𝐬𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now