part3

405 43 6
                                    

به سوهو‌گفتم:فکر میکنی کار کیه؟!
-من چبدونم..!!

قضیه بودار بود.با تهدید گفتم:یا میگی یا اینجارو به گند‌میکشم مثل اون دفعه‌.
دستاشو به نشونه اعلان صلح‌اورد بالا و گفت:من تسلیمم.کار من نبوده و من حتی مطمـٔن هم‌نیستم کار‌اونی که‌فکر میکنم باشه.قسم میخورم.

-زود باش بگو دیگـه!!!

-من فکر میکنم کار بکهیون و چن باشه.مطمـٔن نیستم ولی چند روز پیش اومدن پیش منو راجع به همین شوخی حرف زدن.

بدون معطلی‌ از کتابخونه زدم بیرون.اول باید به‌ کای بیچاره زنگ‌میزدم.
اه‌بردار دیگه....
بوق اول..
بوق‌دوم..
بوق سوم..
-الو بله چانی...چیشده؟!

+لازم‌نیست بلیط بگیری.

-چرا؟!

+من فقط بکهیون رو پیداش کنم..خفـش میکنم کای...خـفــه!!

-میشه بگی چیشده؟!

+اره‌میشه

-چانی من اعصاب درستی ندارم توام شوخیت گرفته؟؟!بگو ببینم چیشده؟!!

+همش کار بکهیون بود..وسیله‌سرگرمی‌نداشت مارو سرکار گذاشت!!

-واقعا؟!!

+اره.من میرم خفش‌کنم تو‌میای؟!

-نه من برم خونه.بش بگو‌چند روزی دوروبرم‌آفتابی نشه .

+اوکی پس.من به مدیر زنگ‌میزنم‌و داستانو میگم.
-اوکی‌بای

+بای

داستان از دید کیم جونگ این(Kai)

زندش نمیزار‌م اگه‌ببینمش.اون یه‌آشغال به‌تمام‌معناس.ما چقدر‌احمق‌بودیم.مثل‌دیوونه‌ها رانندگی‌میکردم.مثل دفعه‌پیش بی هدف.

حدودا چهار ساعت‌بود که بی وقفه‌داشتم میروندم.و حسابی خسته بودم.از شهر‌خارج شده بودم‌و رسیده بودم به یه‌روستای عجیب غریب‌و سوت و کور.!

در به در دنبال یه جا بودم که‌چشمم خوردبه یه رستوران کوچیک.صدای شکمم بلندشد.انگار منتظر بود!!ماشینو پارک‌کردم و چند بار بادقت چک کردم که قفل باشه.میترسیدم بدزدنش‌و دیگه راه برگشتی نداشته باشم‌.

همین که‌وارد‌شدم همه نگاه ها برگشت سمتم.دیگه به این نگاه ها عادت کرده بودم

-وای خدایــا...اون خیلی جذابـــه!!

-اون پسر از‌کجا‌اومده؟!اینجا چیکار میکنه؟!

-تا بحال همچین کسی رو‌این‌دوروورا ندیده‌بودم.

‌داشتم‌ میرفتم سمت جایی‌که‌به‌نظر صاحب رستوران نشسته بود.که یه چندتا پسر جوون اومدن جلوم وایسادن.یکیشون با‌ پررویی گفت:تو‌کی هستی اینجا چی میخوای؟!!
ترجیح‌دادم از رفتار‌ مجذوب کنندم استفاده‌کنم.پس لبخند زدم و گفتم:کیم جونگ این هستم ...مسافرم.اگه اشکال نداشته‌باشه.

پسرا که انگار فقط میخواستن‌ دخترها رو متوجه‌خودشون کنن کنن با این‌حرفم‌کنار رفتن.منم رفتم‌سمت فروشنده‌و ازش خواستم‌یه چیزی برای‌خوردن بیاره.البته کلی ادب و‌نزاکت به خرج دادم!

اینجا خوبیش این بود که منو نمیشناختن و فقط به چشم یه بچه‌مایه دار بهم نگاه میکردن.غذارو‌خوردم و پولشو حساب کردم.هوس شیطنت به سرم زد.!
در ماشین و باز کردم و گیتارمو‌آوردم‌بیرون.نشستم‌رو‌صندلی ماشین سمت رستوران و درو نبسته گذاشتم‌.سعی کردم‌ خوب بخونم.البته من همیشه خوب میخونم!!

هنوز چند ثانیه از شروع اهنگ‌نگذشته بود که همه از رستوران‌ریختن بیرون.و صدای جیغ دخترها بلند شد.من بدون مکث‌خوندم‌تا آهنگ تموم شد.
یکی از دخترها با هیجان‌گفت:این فوق العاده بود..!صداش خیلی قشنگـه!! و دوتا دستاشو بهم‌گره کرد.

من رو بهش گقتم:جــدا؟!تو اینجوری فکر میکنی؟! بعدش یه‌پوزخند عمدی زدم.تو سـٔول دخترها عاشق این حرکتها ان.اینجا هم همینطور بود.
دخترها تا جواب‌منو به اون دختر شنیدن جیغ‌کشیدن.انگار که‌مثلا چی گفتم!!
به یکی دیگشون چشمک‌زدم.غش نکنه خیلیه!!

یکی دیگشون که به‌نظر دختر با جسارتی بود به دوستش آروم‌گفت:اون خیلی سکسیه!!و بعدش به من نگاه کرد.منم چشمامو خمار کردم‌و‌لب پایینمو گاز گرفتم.و خب دوباره جیـغ‌دخترها بلند شد‌.

Did she leave me?(xo)Where stories live. Discover now