part6

323 33 2
                                    

تایئون نگاهی به‌دختره‌کرد و آه بلندی کشید.

-باید ببریمش بیمارستان.

+اره ولی چطوری؟!

-من میبرمش.میگم دوستمه

+کلی شایعه درست میشه...

-جون یه ادم مهمتره کـای!!سریع باش..تو بیارش پایین تا من ماشینو روشن میکنم.

و رفت بیرون.منم‌ دختره رو‌بغلش کردم.و‌آوردمش‌پایین.اون شبیه کره‌ای‌ها‌نبود اصلا.قیافه‌اروپایی داشت.تو یه‌کلمه‌اون زیبا بود!وقتی داشتم میبردمش‌یه دفترچه‌از لباس دختره افتاد بیرون.شناسنامش بود

داستان از دید تایئون( taeyeon,snsd)

ماشینو روشن کردم‌و‌منتظر کای بودم...اها اومد.پریدم‌پایین و در عقب رو باز کردم.کای بادقت دختره رو‌گذاشت تو و درو‌بست.
دختر زیبایی بود با چهره غربی.
ماشین رو‌روندم...با سرعت...میترسیدم‌بلایی سر دختره‌بیاد.کای هم بی ملاحظه پشت سر من میومد.اون هیچ وقت عاقل نمیشه!!
بالاخره رسیدم.و رفتم به بخش‌اورژانس.سعی‌کردم چهرمو‌بپوشونم.ولی خب نمیشد تو‌بیمارستان عینک‌زد.خیلی ضایع به‌نظر میرسید.

سریع یکی از پرستارهارو‌کنار کشیدم و‌گفتم بهش که دوستم حالش‌بده‌و این حرفا.اونم که‌منو میشناخت سریع کارهای پذیرشو خودش برام‌انجام‌داد و دکتر رو‌فرستاد پیشش. دکتر پرسید اسمش چیه‌ .داشتم حسابی ضایع میشدم که کای اومد تو و گفت:سانمی..سانمی سالوین...!

دکتر با‌دیدن کای جا خورد.بعد هم‌منو‌نگاه کرد و‌منم شناخت.
من نمیدونستم‌کای این اطلاعاتو ازش از کجا اورده.شاید دوست دخترشه!!نه کای هرچقدم‌منحرف باشه دروغگو نیس.حتما از خودش‌گفته.
دکتر بعد از معاینه گفت که ضعف و شوک‌عصبی دلیل غش دختره بوده.گفت میتونیم‌بعد از اینکه سرم تموم شد ببریمش.البته اگه به‌هوش بیاد.

سه ساعت و چهل و سه دیقه...اونجا بودیم.از دکتره خواهش کردیم صداشو درنیاره که ما اینجاییم.و من خیلی امیدوار نیستم.!!مطمـٔنم از همین امشب شایعه ها ساخته و پرداخته‌میشن و تو همه جا پخش میشن.با آب و تاب فراوون!!کای برام‌راجبه‌شناسنامه دختره توضیح‌داد و گفت از اونجا اسمش رو فهمیده.

بالاخره دختره به هوش اومد!بعد از یه‌چکاپ‌کلی و ازمایش مرخصش کردن!!منم‌رفتم‌براش لباس بگیرم.

داستان از دید سان‌می(sun mi)

به‌زور‌چشمامو‌باز‌کردم.نور میخورد به‌چشامو‌مانع میشد.نور؟!من کجا بودم؟!؟!بهشت؟!جهنم؟!نه نه نه!من جهنمی نیستم‌درسته یکشنبه‌ها همراه مامی کلیسا نمیرفتم ولی آدم‌بدی‌نبودم!!
یه دختره اومد بالا سرم.اون خیلی خوشگل بود.موهای قهوه ای رنگش‌تا کمرش بود و چشماشم‌ قهوه ای بود.مث موهاش...!اوه..اون یه فرشته بود؟؟!!
با مهربونی اومد جلو و گفت:حالت خوبه؟!لهجه سـٔول رو داشت.
تنها چیزی که از دهنم خارج‌شد این بود:من...من مردم؟؟!
دختره خندید و‌گفت:نه.بذار برم پرستار خبر‌‌کنم‌و رفت بیرون.
دکتر اومد تو‌.بعد از معاینه هم منو فرستاد برای‌چکاب و‌ازمایش.انجام‌ازمایشها نیم‌ساعتی طول کشید.بعد هم برم‌گردوندن به‌اتاق قبلی.
من نباید زنده میموندم...مامانم...بابام...با دیدن دکتره یاد‌مامانم افتادم...اخه اونم یه پزشک بود.دلم‌واسشون تنگه...
اونا تو‌ی یه‌تصادف کشته شدن.‌‌..که‌البته‌خیلیم‌ تصادفی‌نبود!!برنامه ریزی شده بود!!
همینجوری زل زده بودم به پنجره که‌در باز شد.نگامو‌چرخوندم‌ سمت کسی‌که‌داشت میومد تو.
یه پسر جوون...حدودا بیست و خرده ای سن داشت..جذاب بود...البته به دنیل نمیرسید...دلم‌واسه اونم‌تنگ شده بود...مطمـٔن بودم‌که داره دربه در دنبالم‌میگرده.!
پسره جلو‌اومد .من‌حتی نمیدونستم‌اون‌کیه.

-اوممم..تو..خوبی؟!

+بله

-وقتی رسیدم‌خونم شما جلو‌در‌خونم افتاده‌بودین...منم صلاح‌دیدم که بیارمتون‌اینجا.البته دوستم‌کمک کرد.

من مدیون این‌نبودم‌که شدم!!

+خیلی خیلی متاسفم‌..اما من پولی ندار.. .نذاشت حرفمو ادامه بدم.

- من ازشما‌پول نمیخوام.فقط خواستم بگم‌که‌دوستم‌شمارو به‌عنوان دوستش معرفی‌کرده...اگه‌ چیزی کسی ازتون‌پرسید بگید دوست تایئون هستم.همون دختری که‌دیدینش

+ولی عاخه...هزینه های...

-فعلا بهتره‌راجبش حرف نزنیم..خب؟!!

+باشه.

-بینم تو اهل کجایی؟!تو اصلا شبیه‌ کره ای ها‌نیستی.ولی خوب‌کره ای حرف میزنی

+من اهل کانادا بودم...!دورگه ام.پدرم اصالتا امریکایی بود ولی مهاجرت‌کرده‌بود.مادرم‌هم اصالتا کره ای بود.

-بود؟؟؛!ینی.. .

+ینی نیست...نیستن...نه‌پدرم‌‌ نه‌مادرم!
اشک‌از چشمام سرازیر شد.

پسره هول‌ کرد

-من..من...معذرت میخوام‌نمیخواستم ناراحتت کنم.و با انگشتش اشکامو‌پاک‌کرد.همون لحظه‌ پرستاری وارد‌اتاق شد و با دیدن‌پسره ذوق‌کرد.

-جونگین‌اوپااااااآ

اه...از‌کلمه‌اوپا بدم .حس خوبی‌بهش‌ندارم.پرستاره از‌پسره امضا‌گرفت.و سعی‌داشت‌خودشو‌بچسبونه به پسره.اصلا پسره کی بود که ازش امضا‌گرفت؟!!
همینجوذی سعی‌داشت با پسره لاس بزنه که جونگین اوپا[از رو حرص اینجوری میگه]به‌من اشاره کرد و گفت‌:ظاهرا فراموش کردین برای چی اومدین اینجا

خب خب خب... اینم فصل شیش!!
نظر بدین لفطن... ‌

Did she leave me?(xo)Where stories live. Discover now