ســوم شخـص:گذشته
هیوجین تواینه نگاهی به خودش انذاخت.:اه...پوستم...!چشمام...وای چشام گود افتاده...اههههه!
در باز شد ودختر قد بلندی وارد شد:هیوجین باز نشستی خودتووارسی میکنی؟!باید نیم ساعت دیگه سر صحنه باشی!!
-هانـا...صورتم خیلی زشت شده...!!
هانا زیر لبیزمزمه کرد:بوده!
-چیزی گفتی؟!
-نـع...هیوجین پاشو.دیره!
-باشه باشه...!
تودلش خوشحال بود...چون امروزمیتونست جونگین رو ببینه .باید تموم تلاششو میکرد تا توجهشو جلب کنه...ولی خبر نداشت که جونگین مدتیه که دلش گیر کس دیگه ایه..!فکر میکرد همه چی دروغه.هیوجین دختر عموی جونگین بود و از بچگی همیشه اونو دوست داشت.و فکر میکرد این رابطهفامیلی میتونه بیشتر اونا روبهم نزدیککنه.هیوجینیکی از معروفترین بازیگرای کره بوده و لقب زیباترین بازیگر جوان رو داشته.جونگین قرار بوده تا یه قسمتی از فیلمی رو بازی کنه که هیوجین توش بازیگراصلی بود.نیم ساعت بعدهیوجین سر صحنه بود ولی هنوز جونگین نیومده بود.با نگرانی به هر طرف نگاه میکرد تا اینکه بالاخره دیدتش.روی صندلی ای نشستو سعی کرد خودش رو بیخیالوبی توجهنشونبده.
جونگیناومد سمتهیوجین.ولی برخلاف فکری که هیوجین میکرد از کنارش ردشد...بعد چند قدم وایساد و برگشت.پوزخندی تحویل هیوجینداد و گفت:سلام دختر عمو.
هیوجین خودش رو لوس کرد.و سعی کرد بیتوجه باشه.:اوه سلام.من خیلی کار دارم.فعلا.از جاش پاشد.
-اره...میدونم.از منتظر بودنت کاملا مشخص بود!همش اینور اونور رو نگاه میکردی.
-کی؟!!من؟؟؛
-ولش کن.من از توبیشتر کاردارم.فعلا.
اینو گفت وبه راهش ادامه داد.
-ایییششششش اینپسره ی لعنتـیمغـرور!!-حــال.از دید سانمی
نگامو دور اتاق چرخوندم.یه اتاق معمولی کهمعلوم بود فقطواس گریمکردنه.
-اینجا هنرمندای خارجی رومیاوردن.دیدمحالت بده اوردمت.بهکسی نگی اینجا بودی!!
خندیدم:نهنمیگم.
اتاق بوی عجیبوآشنایی میداد...بوییکه وقتی بهمشامم رسید قلبم شروع کرد به تپیدن....!
گریمور کار خودش روکرد.و بعد از نیمساعت اجازهداد که برم.
-شما برید واون سمت منتظر باشید تا برنامه شروع بشه.
وارد اون سالن شدم که گفت.داشتم فکر میکردم که قراره چی بخونم که یهومندی رو دیدم.خیلی خیلی خوشحال شدم و رفتم سمتش و ازش اجازه گرفتمکهامروز آهنگ اونو بخونم.اونمموافقت کرد.
بعد نیم ساعت خرف زدن بالاخره نوبت من شد.البته من مهمون ویژهبودم مثلا!!منخودمم خبر نداشتم.!
میکروفون رو گرفتمدستم.
:امروز آهنگی رو میخونم که مال من نیست...و از صاحب اهنگ خیلی تشکر میکنم که بهم این اجازه رو داد.
مندی پلکاشو رو هم گذاشت و لبخند زد.از بین تماشاچی ها راحت میشد صورتشو تشخیصداد.There's a song that's inside of my soul.
It's the one that I've tried to write over and over again
YOU ARE READING
Did she leave me?(xo)
Fanfictionخیلی سخته اگه یه روز بیای خونهو ببینی کسی که خیلی وقته وابستش شدی نیست...اون گذاشته رفته... وحالا توتنها موندی.. . . این حسیه کهجونگین وقتی سانمی ولش کرد داشت... (باید اضافهکنم که ب...