یک سال بعدسال 2020
تو همه هیاهوهای کار خونه سالمندان واضافه و کم شدن اعضای اونجا بالاخره سالگرد خانم لری رسید. برای خانم لری و آقای سوک داخل عمارت happy life مراسم یادبود مفصلی گرفته شد. تو این مدت ییبو باکمک وکیل خانم لری حساب بانکی ای باز کرد و پولایی که بهش به ارث رسیده بود رو به اون حساب منتقل کرد تا از سود اون پولها برای عمارت خرج بکنه.
حتی ییبو درست بعد از سالگرد خانوم لری با پس اندازهائی که کره بود، موفق شده بود که ماشین بخره. اما هنوز هم تو همون آپارتمان های سازمانی زندگی می کرد. ژان هم حالا در این فکر بود که سالگرد شون رو با زی یی جشن بگیره .اما چون میخواست سوپرایزش بکنه به زی چیزی نگفت وفقط در پیامی از زیی خواست تا امشب برای شام بیرون برن و زی یی هم با قبول کردن این قرارشام ، ژان رو یک قدم به رویاش نزدیک کرده بود.ژان بعداز مطمئن شدن از جواب زی یی، پشت بوم یه رستوران قشنگ رواجاره کرد و بعد از درست کردن و تزیین اون جا تصمیم گرفت که به دنبال زی یی بره .
البته امروز مجبور شده بود مرخصی بگیره. ولی برای پیشنهادی که تو ذهنش بود ارزش داشت .حوالی ساعت ۷ بود که ژان جعبه حلقه ها روداخل جیب کتش گذاشت و سوار ماشین شد تا دنبال زی یی بره .ژان میخواست با پیشنهاد ازدواج به زی یی اون رو غافلگیر بکنه. تو دل ژان غوغا بود بالاخره می تونست بیشتر از این با زی یی باشه و حتی آپارتمان مشترک باهاش بگیره. ژان الان ۲۳ سالش بود میخواست به زی یی پیشنهاد بده که دو سال بعد از نامزدی با هم بصورت رسمی ازدواج کنن .
فکر اینکه زی یی چقدر خوشحال میشه اون رو خوشحال تر می کرد. ژان ساعت ۷به مغازه زی یی رسید .زی یی با دیدن ماشین ژان کیفش رو برداشت و برق ها را خاموش کرد. جعبه هدیه ای که از قبل تهیه کرده بود رو توی زیپ روییِ کیفش گذاشت و قبل از وارد شدن ژان مخفیش کرد. وقتی ژان دم مغازه رسید زی یی هم بیرون رفت محکم ژان روبغل کرد. زی یی نوک بینیش رو روی شاهرگ ژان گذاشته بودو ژان هم دستاشون خیلی محکم دور کمر زی یی حلقه کرده بود. گردن ژان عطر زندگی داشت بوی خوب و خنکی میداد و این باعث شد که زی یی تا ۵ دقیقه فقط گردن ژان رو بو کنه. بعد از ۵ دقیقه زی یی ازبغل ژان بیرون اومد و بوسه سبکی روی لب های ژان گذاشت .اما ژان این بوسه رو عمیق تر کرد و بعد از سیراب شدن از لبهای دوست دخترش ، با کمک هم در مغازه رو قفل کردن وبه طرف رستورانی که ژان پشت بومش رواجاره کرده بود حرکت کردن.
YOU ARE READING
dark and light
Romanceژان یه کارمندمعمولی واستریت هستش که درنامزدی شکست میخوره و دریک تصادف فلج میشه.ییبو پرستاراورژانس اجتماعیه و دست سرنوشت راه ایندونفرو بهم گره میزنه. همراه بامن ازبالاوپایین رفتنهای داستان لذت ببرین تاپ:ییبو