-14

250 45 7
                                    

• پارت چهاردهم •

#healingpain

صبح زود بود که لینو با صدای ایفون خونه بیدار شد . سرش خیلی درد میکرد ولی با هر سختی که بود از تخت بیرون اومد و بلند شد .

خونه خیلی ساکت بود ، ظاهرا هان هم هنوز خواب بود .
تو ایفون ، تصویر یه مرد که انگار پیک بود رو دید

_بله ؟

+براتون یه بسته اوردم

لینو با تعجب درو باز کرد و منتظر موند . بسته ؟ این موقع صبح ؟!

اون مرد یه پک که به نظر میرسید توش غذا باشه رو به دست لینو داد و رفت

لینو در پک رو باز کرد و‌ چند مدل سوپ دید . پوکر فیس موند . چرا الان یکی باید براش غذا بیاره ؟!
اصلا الان میل نداشت . واسه همین همه رو گذاشت تو یخچال و سمت اتاقش رفت

میخواست برگرده تو تخت که روی میز کنار تختش یه یادداشت دید . برش داشت و روشو‌ خوند

«مینهو عزیزم برات سوپ میفرستم ، لطفا بخور که حالت بهتر شه . چون نمیخواستم با حضورم اذیتت کنم رفتم ... جیسونگ »

لینو نا باور به اون نوت استیک نگاه کرد ... سریع سمت اتاق هان دوید و درو باز کرد
باورش نمیشد ... هان اونجا نبود ... رفته بود . چرا فکر میکرد حضورش لینو رو اذیت میکنه ؟
صدایی تو مغزش گفت
«به نظر خودت چرا؟! »

لینو بلافاصله گوشیشو برداشت و به هان زنگ زد ولی تو دسترس نبود .
نمیخواست هان پیش پدرش بمونه که بازم اونجوری استرس بهش وارد شه ...
دوباره زنگ زد ... ولی هیچ جوابی نگرفت .
با نگرانی بهش پیام داد
«لعنتی جواب بده»

بعد از حدود ۲۰ بار زنگ زدن و پیام های بی شمار فرستادن ،گوشی رو پرت کرد یه گوشه و خودش رو تخت نشست .

داشت به تموم رفتار ها و حرفاش فکر میکرد .
چرا هان از اینجا رفته بود ؟ چرا فکر میکرد حضورش لینو رو اذیت میکنه ؟
اینجوری نمیشد . سریع بلند شد و یه دوش گرفت و سمت خونه هان راه افتاد

نزدیک آپارتمان نگه داشت و پیاده شد . با تردید زنگ واحد هان رو دوبار فشار داد
کسی جوابی نداد

حدود ده دقیقه اونجا منتظر موند و خبری از هان نبود
برگشت تو ماشین نشست و به بنگ چان زنگ زد

+جانم ؟

_هیونگ ... خبری از جیسونگ داری؟

+نه . مگه دیروز با تو نبود ؟

_چرا با من بود ... ولی صبح بیدار شدم دیدم نیست

+مگه خونه تو میموند ؟!

لینو از سوتی بدی که داده بود دستشو به سرش کوبید . کاملا فراموش کرده بود که کسی از حسش به هان ، و همینطور مشکلات شخصی هان چیزی نمیدونه ...

Healing Pain Where stories live. Discover now