• پارت چهل و نهم •
#healingpain
با بلند شدن صدای گلوله ، چشماشو بست و سعی کرد تعادلشو حفظ کنه ...
دوباره ضربان قلبش شدت گرفته بود و نفس کشیدن براش دشوار شده بود ...
دستشو به میز جلوش تکیه داد که بتونه سرپا بایسته ..._ کارت خوب بود ... این بار خیلی بهتر هدف گرفتی ...
هدفونو از رو گوشاش برداشت و چند ضربه به قفسه سینش زد ... به سختی گفت
+ واقعا ؟! تو به این میگی خوب ؟
کای که کنار ای ان وایساده بود و شونشو ماساژ میداد گفت
_ اره ... تو این یه هفته خیلی بهتر شدی ... یه مقدار دیگه تمرین کنی ، هم ترست کمتر میشه هم میتونی به هدف بزنی
ای ان کمرشو صاف کرد و کمی اب نوشید و گفت
+ امیدوارم ...
_ به نظرم واسه امروز کافیه ... برو استراحت کن ...
+ نه ... میخوام ادامه بدم .
_ رنگت پریده ای انا ... اگه بنگ چان بفهمه دوباره تا این حد تمرین کردی ...
ای ان نفس زنان وسط حرف کای پرید و گفت
+ نمیفهمه ... مراقبم ...
کای دوباره دستی به شونش کشید و گفت
_ مطمئنی خوبی ؟
ای ان با تردید سر تکون داد و دوباره هدفونو رو گوشش گذاشت . اسلحشو به دست گرفت و سعی کرد روی هدف گیریش تمرکز کنه ...
_ اینبار دوبار پشت سر هم شلیک کن ... آماده ای ؟
ای ان دوباره سر تکون داد و با زبونش لب های خشکشو کمی خیس کرد .
_ سه ، دو ، یک
صدای بلند ایجاد شده توسط شلیک گلوله ها تو گوشش پیچید . ضربان قلبی که هنوز به حالت طبیعی بر نگشته بود دوباره شدت گرفت و سرش کمی گیج رفت ...
لحظه ای جلو چشماش سیاه شد و دوباره تمام تصاویر له شدن ماشین و صدای بلند انفجار از ذهنش عبور کرد ...
با حس کردن ضرباتی که رو صورتش مینشست چشماشو باز کرد ... اصلا نفهمیده بود که کی روی زمین افتاده بود و الان کای سعی در بهوش اوردنش داشت_ یاا جونگینا ... خوبی ؟ صدامو میشنوی ؟
ای ان سر تکون داد و دستاشو رو زمین گذاشت و سعی کرد بلند شه
_ دیگه واقعا بسه ... جدی میگم . برو داخل استراحت کن .
+ هنوز به هدف نزدم ...
کای در حالی که به جونگین کمک میکرد که سرپا بایسته گفت
_ اشکالی نداره ... کم کم یاد میگیری ...
جونگین دستشو به دیوار پشت سرش گرفت و بدنشو بهش تکیه داد
+ خیلی مسخرست که ... با شنیدن یه صدا اینطوری میشم ... واقعا خجالت اوره ...
CZYTASZ
Healing Pain
Fanfiction{ complete } ✅ Couples : CHANBAEK • MINSUNG • SEKAI Genre : Mafia , romance , drama , smut , angst , چه احساسی داری اگه بعد چند سال کسی رو ببینی که بیشترین ضربه رو بهت زده ... کسی که با تموم وجود عاشقش بودی ولی اون با بیرحمی تنهات گذاشت ... این چ...