Healing Pain

-55

• پارت پنجاه و پنجم •

#healingpain

جیسونگ با استرس به بلیزش چنگ زد و گفت

_ چرا مینهو اون طرفی رفت ؟ چرا پشت سرمون نیومد ؟!

بکهیون از شیشه باریک کنار ون نگاهی به پشت سرشون انداخت و با نگرانی سر تکون داد ... خودش نگران بود و هیچ حرفی برای زدن نداشت که جیسونگو اروم کنه ...

جیسونگ به نفس نفس افتاده بود و به جای زخم روی پهلو و شکمش جوری چنگ میزد که انگار تازه بودن ...
خاطرات اخرین فرار یهوییشون جلو چشماش بود و حس میکرد همه چیز رو داره از اول تجربه میکنه . با این تفاوت که این بار نگرانی برای حال لینو لحظه ای امونش نمیداد ...

_ خدای من ... هیوک ... هان حالش بده ...

هیوک با عجله گفت

+ الان نمیتونم کاری کنم بکهیون ... یکم باید تحمل کنه ‌‌... چانیول !! با بقیه چند تا از اسلحه هارو بردارین ‌... باید ماام شلیک کنیم ... دارن همینجوری دنبالمون میان ...

چانیول چند تا اسلحه از جلوش برداشت و به دست بکهیون ، بنگ چان و ای ان داد و گفت

_ تنها راه تیر اندازی ما اینه که درو باز کنیم ...

و بعد جاشو با هان عوض کرد و هان رو ته ون نزدیک به هیوک و سهون قرار داد ...

_ رونا ... توام برو اون ته ...

رونا به نشونه مخالفت سر تکون داد و گفت

+ من تیراندازیم خیلی خوبه ... بذار منم کمک کنم ...

_ ون کوچیکه ... فقط سه یا چهار نفر جلوی در میتونن وایسن ...

رونا اسلحه رو از ای ان گرفت و گفت

+ من جای جونگین شلیک میکنم ... جونگین از صدای بلند اذیت میشه ...

جونگین سرشو به نشونه مخالفت تکون داد و گفت

× چی ؟ نه رونا ... نمیذارم خودتو تو خطر بندازی ...

صدای شکایت امیز هیوک بلند شد

_ وقت واسه این کارا نداریم ... هرکی شلیک میکنه ، بکنه .‌‌... فقط زودتر ...

رونا دستشو نوازش گونه روی گونه جونگین کشید و زمزمه وار گفت

+ نگران نباش عزیزم ‌... بذار من انجامش میدم ...

به این ترتیب ، سهون ، ای ان و هان ته ون نشستن و بقیه اسلحه به دست جلوی در ون ایستادن . تکون خوردنای شدید ماشین باعث میشد به سختی بتونن تعادلشونو حفظ کنن ...

چانیول گفت

_ اماده این ؟

بکهیون اسلحه رو محکم تر تو دستش فشرد و نفس عمیقی کشید .

_ بلافاصله شلیک کنین و به رگبار ببندینشون ... سه ... دو ... یک !

چانیول در ون رو باز کرد و هر چهار نفر پشت سر هم به ماشین های پشت سرشون شلیک کردن .