ساعت نزدیکایه ظهر بود و عمارت رزالین بر خلاف دو ساعت پیش در سکوت فرو رفته بود، الان دیگه تمام توله ها مشغول انجام کارهای مثل غذا دادن به نوزادان و عوض کردن پوشک هاشون، انجام مسئولیت هایه مشخص شده و...بودن، سرپرست مسن عمارت هم برخلاف دو ساعت پیش رویه صندلیش نشسته بود و پکی به پیپش میزد و به گوشه ای نا معلوم خیره بود، قطعا داشت به اتفاقات افتاده فکر میکرد زمانی که همه برایه صبحانه کنار هم جمع شده بودن و اسراشه تمام اتفاقات دیشب رو براشون تعریف کرد و تاکید رویه اوردن توله ها داخل جعبه هایه کهنه و زوال درفته داشت، که نتیجش خشم تمام امگاهایه نوجوان داخل عمارت بود، طی چند ثانیه اتفاقی افتاد که حتی سرپرست پیر هم انتظارشو نداشت توله هاش به دودسته تقسیم شده بودن یه دسته که خودشون و هم نژاد هایه خودشون رو جنسیتی ضعیف و بی اهمیت شماردن و کار الفا ها و روش حمل و نقلشون رو تایید کردن (که این موضوع خودش باعث گیج شدن سرپرست پیر شده بود اون توله هاش رو مطیع بار اورده بود ولی هرگز کاری نکرده بود که اون ها به جنسیت خودشون و جایگاهاشون اینجوری بدبین باشن) دسته دوم (که باعث وحشت سرپرست پیر شده بود ) خشم و نفرت عمیق توله ها نسبت به الفا ها بود این دسته بر خلاف دسته اول الفا هارو عوضی هایه خودخواهی میدونستن که لیاقت ریاست به باقی دسته هارو نداشتن و باید از بین میرفتن ، بحث و مشاجره به قدری بالا گرفته بود که تلاش هایه دوسرپرست برایه ساکت کرون بچه ها بی فایده بود برعکس اونها هم به بحث کشیدن،
یکی از توله ها به اسم غنچه که همفکر دسته اول بود گفت :سرپرست شما بگید مگه غیر از اینکه الفا ها برایه ما این عمارت رو ساختن ؟ مگه اونا وظیفه حفاظت از مارو ندارن ؟ مگه اونا زمین هایه زراعی رو تحت کنترل ندارن ؟ مگه اونا دولت رو به وجود نیاوردن؟ این وسط ما چی؟ ما فقط تولید مثل انجام میدیم حتی بتا ها هم از ما سود بیشتری برایه پک ها دارن ارزش و جایگاه ما تو پک ها مشخصه و با این جایگاهمون نمیتونیم انتظار داشته باشیم تو تخت طلایی جابه جامون کنن.
اسراشه بلافاصله با اعصبانیت فریاد زد : تازمانی که احمقایی مثل تو که به خودشون و هم نژاد هایه خودشون به چشم ابزار واسه الفاهایه احمق و اوردن بچه براشون نگاه کنن ارزش ما بیشتر از اینم نمیشه ، هوش ما با بتا ها برابری داره تویه تاریخ ملکه ها و سلحشورهایه بزرگی داشتیم که همشون امگا بودن و خدمت هایه بزرگی به پک ها کردن مطمعنم اگه روزی از این باخبر میشدن که خون و نژادشون با احمقای مثل تو پر میشد نسل خودشونو منقرض میکردن .
غنچه درجواب گفت : همون ملکه هایه قدرتمند در اخر مجبور به بچه اوری واسه پادشاه بودن اونم فقط الفا ،امگاها نابود میشدن ، اون سلحشور هاهم یا تو یه جنگ ها یا به اسارت پک هایه دیگه درمیومدن و ابزاری برایه بر طرف کردن میل الفا هایه دشمناشون میشدن و یا به عنوان یه سلحشور مفید و ارزشمند به فرمانده هایه خودشون خدمت میکردن و از اونا باردار میشدن اونم با توله الفا هایه قدرتمند برای ارتش ، میبینی ما به معنی واقعی یه کلمه تو هر جایگاه در اخر یه سرنوشت ....
سرپرست پیر بلند. داد زد : غنچه اسراشه با هردوتونم بسه دیگه این رفتار و حرفاتون کاملا توهین امیزه و غلطه تویه پک ها هیچ کس از کسی برتری نداره الفاها از پک محافظت میکنن ، بتا ها مسئولیت های درمانی رو بر عهده دارن ولی دلیلی برایه باهوش بودن از ما ندارن هوش ما با اونا برابره و دکتر ها و دانشمندان امگایه ماهری هم داریم ، امگاها تو پک ها وظیفه ساخت و ساز دارن همین عمارت و تمامی عمارت های دیگه رو امگاها ساختن، امگاها از قدیم تا الان برایه زراعت بهترین بودن و بله وظیفه تولید مثل هم با ماس ولی باعث پست بودن جایگاه من نیست برعکس افتخار بزرگیه که الهی ماه به ما داده .
بعد از اتمام حرف هاش نگاهی به توله هاش کرد هیچ کدوم قانع نشده بودن ولی خوابیدن سروصداشون براش کافی بود ، بعد از چند لحظه ادامه داد:غنچه اسراشه همین الان برید تو دفترم .
بعد از رفتن اون دوتا یکی از توله ها با صرایه نسبتا بلندی گفت : مشکل از الفاهاس که هیچ نژادی رو از خودشون بالا تر نمیدونن اونا لیاقت ریاست ندارن اونا سربازن باید فقط سر مزر ها باشن نه اینکه بخوان به ما دستور بدن عقلشون به تفنگ و زورشون بستس .
توله دیگری که کنارش نشسته بود گفت : اونا تنها کسایین که میتونن بتا هارو کنترل کنن بتا خودشونو نژاد برتر میدونن میوفتادن دنبالمون که نابودمون کنن شایدم به عنوان برده میفرستادنمون تو گوه ها .
توله دیگه ای وسط حرفشون امد و گفت : تو مگه تاحالا با بتایی در ارتباط بودی که خودشو نژاد برتر بدونه؟ تنها برخورد نا باهاشون تویه بیمارستان هاست که بیچاره ها بالا سر همشون یه الفا با تفنگ وایساده اگه قرار باشه از نژادی متنفرباشن اون ما نیستیم اون الفا هان تازه اونا امگاهارو نسبت به الفا ها تو اولیت میزارن
DU LIEST GERADE
raman
Werwolfیه پیشگویی قبل از اینکه همه چی و همه کس به وجود بیان ، یه هشدار قبل از اینکه خطر افریده بشه یه نور امید قبل از اینکه نا امیدی به وجود بیاد کسی نمیدونه اونو کی نوشته یا اصلا از کی اونجا بوده فقط میدونیم که اون اغاز کننده همه چیز ماست اغاز کننده دو...