یه پیشگویی قبل از اینکه همه چی و همه کس به وجود بیان ، یه هشدار قبل از اینکه خطر افریده بشه یه نور امید قبل از اینکه نا امیدی به وجود بیاد کسی نمیدونه اونو کی نوشته یا اصلا از کی اونجا بوده فقط میدونیم که اون اغاز کننده همه چیز ماست اغاز کننده دولت اغاز کننده دسته ها و منطقه حتی دلیلی که باعث شده الفا ها و بتا ها طی این چند صد سال همدیگه رو نکشن ، صرفا به خاطر این جمله جمله ای که بزرگ و خوانا رویه کوه نوشته شده دقیقا همین کوه پشت همین دشت و بودن همین متنه که باعث شده پک اینجا بمونه همین یه جمله حافظ تمام امگا هاس
"زمانی که شکوفه سیاه جوانه بده رز ابی متولد میشه و هیچ چیز جلو دارش نخواهد بود "
بعد از گفتن این جمله به چشمایه توله هاش نگاه کرد دوتا تیله مشکی بزرگ بهش چشم دوخته و بین جملاتش گم شده بودن و کنارشون دوتا تیله ترسیده و لرزون .... تک خنده ای کردو توله ترسیدشو بغل کرد توله دیگش با این حرکت سرپرستش دوزانو سمتش دویدو خودشو رویه پاهاش انداخت
_ شکوفه سیاه کی میخواد بیاد رز ابی چی ؟ اون چرا نمیاد پک هایه دیگه دارن تمام فشارو رومون میارن ولی اون دوتا هنوز نیومدن کی میخوان برایه نجات بیان ؟
+اینا فقط یه سری داستانه چرا جدیش میگیری ؟
_ نخیرم اینا واقعین اون نوشته واقعا رو کوهه
+ ه....هیچم وا.....اااقععی نی اینو ف...فقطط پک الفا نوشته که مااارو ... گول بزنههههه ،پایان جملش مصادف شد با گریه کردنش سرپرست اروم توله گریونشو تو بقل فشردو گفت :
• از قدیم این داستان بوده راست دروغش هیچ کس نمیدونه این دلیل بر ترسیدنمون نمیشه ولی دلیلی هم نمیشه که بخوایم چشم انتظار اونا باشیم ، روبه تولیه بزرگ ترش کرد و ادامه داد اگه خودمون به فکر خودمون نباشم فشار پک الفا همینجوری رومون زیاد میشه
_ ولی اخه ما امگایم چیکار میتونیم بکنیم؟ اروم بودن تو خونه ماس ما صلح طلبیم تازه هیچ وقت زورمون به الفا ها نمیرسه اونا خیلی قوی تر از مان
سرپرست از جاش بلند شدو دو توله رو سمت تختاشون هدایت کرد و درجواب به توله شیطون گفت
•اولا ما نه و من من امگام شما دوتا هنوز به سن معلوم شدن جنسیت ثانویه نرسیدین دوما صلح طلب بودن رهبر پک به خاطر گلست وگرنه اون هم از این همه فشاری که به امگاها میارن خستس و سوما شاید زور بازومون به پک الفا نرسه ولی چیزی که ما داریم و اونا ندارن عقله، ما عقلمون بیشتره ولی ترسو بودن و محبت بیش از اندازموم بهمون اجازه نمیده که ازش استفاده کنیم
پسر لرزون تو بغل سرپرستش خودشو جابه جا کرد و گفت من قول میدم یه بتایه فوق باهوش بشم که به پک کمک کنم میرم پیش بتا ها ازشون درس میگیرم و میام پیش رهبر پگ و بهش کمک میکنم قول میدم ، بعد اتمام جملش سرپرستشو سفت تو اغوش گرفت و چشماشو بست.
_ ولی من میخوام یه امگا باشم مثله سرپرست تا بتونم از توله هایه دیگه نگه داری کنم مثل کاری که شما میکنید.
سرپرست مسن سمت پسرش خم شدو گونشو بوسید و پسر تویه بغلشو تو تخت گذاشت
• من از بابت داشتن شما دوتا و بقیه خواهر رو برادراتون واقعا خوشحالم امیدوارم هردوتون به هرچی که میخواید برسید .
با پایانه حرفش در اتاق دو توله رو بست فانوس نفتیشو تو دستش تکونی دادو به راه افتاد ، اون وضیفشو به خوبی انجام داده بود مادری کردن برایه ۷۰ توله گرگ بی سرپرست اون هم تویه پک امگا ها وضیفه هرکسی نبود اما اون خوب از پسش بر امده بود همه توله هاش تو سلامت روان کاملی بودن همه با ارزو های کوچیکی مثله کمک تو مزرعه اشپزی و... بزرگ میشدن اما این دو توله این دو از عجایب بودن برخلاف بقیه روحیشون تو کتاب خوندن و کارهایه مزرعه و اشپزی خلاصه نمیشد اون دو هیچ کدوم روحیه ارومی نداشتن هردو شر و پر از زندگی بودن و گاهی وقت ها فکر میکرد شاید این دو توله واقعا مربوط به پک هایه دیگه باشن که اینجا هستن اما امشب با بحث کوتاه و کودکانشون به این پی برده بود که هردوشون امگا هستن نیازی به صبر نبود واضح بود مثل بقیه رویاپرداز و احمقن به سمت رختخواب رفت و با خودش فکر کرد این همه سال اشتباه به پایه بلوغ اون دو و جنسیت ثانویشون نشسته، غافل از اینکه الهه ماه برایه دو پسر کوچیکه اتاق ۰۰۳ سرنوشتی پیچیده بافته بود.

ESTÁS LEYENDO
raman
Hombres Loboیه پیشگویی قبل از اینکه همه چی و همه کس به وجود بیان ، یه هشدار قبل از اینکه خطر افریده بشه یه نور امید قبل از اینکه نا امیدی به وجود بیاد کسی نمیدونه اونو کی نوشته یا اصلا از کی اونجا بوده فقط میدونیم که اون اغاز کننده همه چیز ماست اغاز کننده دو...