پارت هجدهم

9 2 0
                                    

_____تاحدودی مثبت ۱۸ نمیخواید نخونید_____
رامن سرش گیج میرفت درکی از اطراف نداشت حتی نمیتونست درست وایسه فقط وقتی لب های یکی از الفا هارو رویه لب هاش احساس کرد تمام سیعشو در پس زدن الفا انجام داد ولی موفق نشد زور الفا زیاد بودو وقتی دید که امگا  با دست درحال پس زدنشه دستاشو محکم گرفت، طولی نکشید که لباساشون توسط الفا  از تنشون خارج شدن، دست هایه  الفا بی مهابا رویه کمر و شکمش جابه جا میشدن و لب هاش هنوز هم درگیر بودن و بهش اجازه  نفس کشیدن نمیداد، حالش به هم خکرده بودو تا مرز بالا اوردن رفت ،بالاخره وقتی الفا از لباش فاصله گرفت اول تمام هوایه موجود رو تو ریه هاش داد و بعد با صدای که میلیرزید اونو تهدید میکرد که خوب  حرفاش مانع الفا هم نشد، صدایه تهدیدات خودشو التماس برادراش تو فضایه اتاق پیچیده بود که همراه میشد با خنده ای الفا ها  حتی وقتی دوباره با مشت به صورت ادفا هحمله کرد الفا گرفتشو فقط خندید و لحظه ای بعد دوباره به سمت لب هایه امگا حمله ور شد.
__اتمام این بخش باقیشو بخونید____
دربا صدایه محکمی باز شد و بعدش صدایه شخصی تو فضا پخش شد : وقتی میگم مراقب رفتارتون باشید این هم جزوش حساب میشه،سورنا با لبخند کشیده ای به الفا ها که الان ترسیده بودن نزدیک شد و گفت : میدونید که خیلی بدشانسید؟ این بچه ها زیرگروه منن .
یکی از الفا ها تته پته کنان گفت : ما...ما.....
سورنا با لبخندی که به طرز ترسناکی کش امده بود گفت  : ماچی؟ ما نمیدونستیم؟ به نظرت مهمه؟
قبل اینکه الفا بتونه چیزی بگه سورنا چاقویه جراحی رو رویه شاهرگ الفا گذاشت و محکم کشید .... پاشش خون همه جارو پخش شدو سه الفای دیگه سریع شروع به فرار کردن .... این اخرین چیزای بود که رامن دید ..... بیهوش نشد نه فقط به سرعت سمت بچه ها رفت تا بهشون کمک کنه ولی وقتی دید که اونا  یه گوشه کنار هم نشستن و همو بغل کردن رفت و به اونا ملحق شد ، چشماشو بست تا استراحت کنه اون حتی صدایه سورنا که به ساموئل گفت سرگروهش منتظرشه و بهتره لباس بپوشه و بره رو هم شنید ولی خوب فقط چند لحظه استراحت میخواست تا بتونه دوباره فکر کنه و حتی بتونه سر پا بیسته اخه سرش خیلی گیج میرفت ولی .... چند لحظه تبدیل به چند ساعت و چند ساعت تبدیل به چند روز شد .

برایه پارت بعدی که خیلی مهمه ووت و کامنت یادتون نده اگرم میخواید به روز و همزمان با اپلود هفتگی بخونید تو تلگرام اسممونو سرچ کنید  rāman برادن میاره ;)

ramanOù les histoires vivent. Découvrez maintenant