سناتور کیم فردی باکمالات ، مستبد و مردسالار و دولتمندی بود که خیلی ها از جمله مادلین خواهان او بودن و همین حقیقت باعث می‌شد پیچک های حسادت خفه‌کننده خرخره‌شُ بچسبه و نزاره نفس بکشه !
*************
اسم فیک : ماشین تحریر قرمز
کاپل : ویکوک ، سیکرت
ژا...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
اهنگ پیشنهادی : Dynasty از میا ..........................................
ما همه توی یه کشتی زندگی می‌کنیم وقتی باد نباشه ، بادبانی هم نیست و وقتی باد شدت گیر بشه، بادبان ها رو باید کشید سال ها هم که بگذره بعضی مسائل هیچ وقت از پس زمینه ذهن ها پاک نمی‌شه انگار که از اول جزئی از ذهن باشه در اوایل زندگی سخت به این فکر میکرد که آیا واقعا ارزششُ داشت؟ زندگی ارزش ریسک ، حماقت و عشق رو داشت ؟ داره آیا ؟ ...
Jungkook.
. . . . . . . . . . .
سکوت تنها صدای میهمانی بالماسکه شده بود، امگای جوان کل روز رو منتظر این لحظه بود ! اما حالا، چرا دلش طوری عجیب آشوب بود؟ یه هیجان ؟ هیجان خوب یا بد؟ احتمالا جونگکوک دلش می‌خواست از دسته های خوب باشه. جونگکوک به پدر و مادرش که اون طرف سالن بودن ، نگاه کرد خانواده‌ی امگا این چند وقته حسابی شکسته شدن ! به خاطر خواهرش ، .!به خاطر جونگکوک مو‌فندقی.. جو‌آری خودشُ تو خونه حبس کرده بود و ابر های آسمان رو می‌شمرد، و خواهر بزرگترش هم که در شهر دیگه ای به سر می‌برد، معلوم نمی‌کرد واقعا خوشبخته یا نه !
تنها حامی هایی که برای جونگکوک اومدن ، پدر و مادرش بودن ! و حالا پدرش کمی آشفته اما با یه لبخند ملایم اون رو همراهی میکرد . مادرش هم مثل همیشه نگاهی ذوق زده و مهربون داشت... چرا که نه؟ جونگکوک خیلی وقت بود بی بروُ برگشت هر خاستگاری نیومده رو رد میکرد! پس قطعا خوشحالی کردن مادرانه ، نرمال بود . فقط متوجه نمیشد پدرش از چی نگرانه؟
سناتور کیم منتظر و امیدوار نگاهش میکرد نباید معطلش میکرد پس کمی خم‌شد و دستِ راستشُ روی قلبش گذاشت :
[ ابدیت رو همراه شما انتخاب می‌کنم، بدون شما هرگز قلبم ادامه بده و به ابدیت برسه ]
و این باعث شد سکوت جمعیت خفه بشه و همهمه شعله بکشه . بعضی خوشحال بودن و هیجان‌زده بعضی هم ناراحت و حسود و دلشکسته ! شاید کسی مثل آلفای مو مشکی که یه گوشه تو خودش جمع شده بود ؟ و ایلوانی که با اشک هاش کل صورتشُ مزین کرده بود؟ خوشحالی ایلوان متضاد برادرش که عصبانی بود ، نمایان شد ... جیمین برای جونگکوک می‌ترسید اما مگه مجنونی، چیزی سرش میشه ؟
