Part 19 : رعد‌ و رَخش

279 35 7
                                    

اهنگ پیشنهادی : Shots از imagine Dragons

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

اهنگ پیشنهادی : Shots از imagine Dragons

...............

از کنار ایستگاه های  مختلف زندگی گذشتم .
داستان های زیادی دیدم ، شنیدم ، لمس کردم.
مغرور ها بود که دیدم با چهره ای کج و کوله بی سر !
مهربون ها بود که دیدم با زیباترین حالت ممکن .
هر کدام سازی میزدن و میرقصیدن .
اما سلطانِ ساز ها ویالون بود ،
پسری روی صندلی با عشق می‌نواخت ، روی کاغذی که کنارش قرار داشت با یه فونت ماشین تحریری ، نوشته شده بود " اگر عاشق نیستی گوش نکن ، ننواز، فقط از کنارم رد شو "
و فقط من بودم که ایستادم .
بعدها که بغلم کرد تازه یادم اومد ..اوه خدا؟
اون عشق من بوده ! انقدری خواستنی شده بود  که نشناختَمَش .

..............SENATOR KIM............

.
.
.
.

وقتی خونه مرتب شد و همگی لباس های مناسب پوشیدن، هر کدوم با ژست منحصر به فرد خودش
روی مبل نشستن یا کنار پنجره ایستادن .

خدمتکار همراه سناتور و اونوو و ؟ و؟
اون دختر مو قرمزی وارد شدن همگی تعظیم کردن
که آقای جئون با لبخندی که هیچجوری شبیه لبخند نبود و فقط ادمُ یاد آقای اورگلوت توی عروس مرده مینداخت ، گفت :

[ خوش اومدین خوش اومدین،  معرفی نمی‌کنید خانم زیبا رو ؟ ]

دختر مو قرمز که می‌خورد 18 ساله باشه لبخند غمگینی زد و اونوو جواب داد :

[ مادلین خواهر بزرگ تره منه ]

تعجب همه گیر شده بود از این معرفی
در اصل وقتی اونوو نزدیک سی سال سن داشت؟ الان این یعنی خواهرش از اون بزرگتر بود و این یعنی !؟
قطعا اکسیر جاودانه داشت.
.
تهیونگ هم به مو قرمز نگاهی کرد :

[ مادلین عضو انجمن امگاها تو پایتخته، فک کنم لیدیا بانو بفهمن چی میگم ]

لیدیا که ازش حرف  شده بود با شتاب بلند شد :

[ البته که میدونم ، مادلین بانوی اول منتخبین هستن]

جونگکوک سری تکون داد و بی حوصله به بیرون از پنجره چشم دوخت . هیچ علاقه ای به این بحث نداشت .
تهیونگ سرش رو کمی کج کرد تا بهتر جونگکوک رو ببینه . بی نهایت زیبا شده بود ولی اون شلوار زنجیری چشمشُ گرفت ! انگار امگا عادت داشت همیشه اینجوری لباس بپوشه و به دل سناتور آتیش بزاره !
اونوو هم لبخندی زد و به تهیونگ و جونگکوک نگاه کرد .

RED TYPEWRITER Où les histoires vivent. Découvrez maintenant