S2_3 : خرمالو

111 27 88
                                    

با اين دست  غم‌هايت را كنار خواهم زد

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

با اين دست
  غم‌هايت را كنار خواهم زد

  فنجانت
  هرگز خالی نخواهد ماند
  چون من نوشيدنی‌ات خواهم شد

  با اين شمع
  چراغی برای تاريكی در خانه‌ات خواهم بود

  با اين حلقه
  می‌خواهم كه با من باشی.

                                     عروس‌مرده*•*

Jungkook :

چیزی که بیشتر مردم برای درک کردنش عاجز و فقیرن
یک ذهن بازسازی شده و انگیزه های جنایته ‌.
دقیقا چیزی که ازش فرار میکردم اما گاهی اوقات بهمون ثابت میشه همیشه فرار کردن جایز نیست گاهی اوقات باید با اون مقابله کنی تا ریشه های
شکست ناپذیر بودنُ بدست بیاری .

کاری کردم فکر کنن از جنگلی که به جاده فرعی منتهی میشه راه افتادم در صورتی که من جنگلُ دور زدم و از
گورستون باریتون رد شدم .
این منظره برای من نوازش بود انقدر قشنگه که نفسمو بند میاره.یعنی بند میاورد اگه نفسی داشتم.
درسته دیگه نفسی نداشتم انقدر که حس یه لاشه‌ی مُرده رو داشتم.

تهیونگ شخصیت پیچیده اما گیرایی داشت به طوری که نفسی برام نمیزاشت . اون تو تخت کارش بی نهایت عالی بود . زندگی های مشترک میتونست حوصله سربر باشه اگر من با تهیونگ نبودم . اما هر رابطه ای رد فلگ خودشُ داشت . خیلی ها به جایگاه من حسادت خفه‌کننده‌ای دارن و همین باعث می‌شد شایعه پراکنی رواج پیدا کنه . زیر گوشم از خانواده‌م هیولا ساختن کاری نداشت .

نمیدونستن با هیولایی که برای تو فرشته اس زندگی طور دیگه ای به تلخی و تیرگی مرداب آفریقایی میزنه.
شیشُ هشتِ زندگیم داشت ریتمشُ از دست می‌داد  صادقانه تهیونگُ میپرستیدم و برام ارزش داشت  اما خانواده‌م هم برام ارزش خاص خودشُ داشت .

در حالی که بارون به به خاک گورستون خورده بود و یه بوی غمگین از خودش ساتع می‌کرد سرعتمُ کم کرد تا بتونم بیشتر استشمام کنم ! این مکان بیشتر از بیش استحقاق اینو داشت تا دوست داشته بشه ‌.
پام خورد به چیزی با چشمایی که مطمئنم درشت شده بود خم شدم و بطری شیشه ای که رو زمین افتاده بود رو برداشتم ‌، داخلش یه تیکه کاغذ پوسیده بود

RED TYPEWRITER Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt