part 22 : رنگ سرخ

432 49 11
                                    

در غم هایم عالمی از بی خوابی دارم روزها فکری بی تابی در وحله‌ی نادانی نادان منم ، منی که وداع می‌گوید از دریا دریا افکار من است و من نادانم که فکر میکنم درونم ساحل است

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


در غم هایم
عالمی از بی خوابی دارم
روزها فکری بی تابی در وحله‌ی نادانی
نادان منم ، منی که وداع می‌گوید از دریا
دریا افکار من است و من نادانم که فکر میکنم درونم ساحل است ...
دریا درون من است و من نادان ،ناخواسته خود را به اذیت در می آورم

.......**.....نشخوار فکری مُشَوِش ..........**.........

.
.
.
.

شب هنگام بود و ذهن جونگکوک اندازه شب سیاه به نظر می‌رسید،  فکر می‌کرد از شر کابوس ها راحت شده اما اینطور نبود و این فقط یه دلیل داشت ! سناتور کیم ..
شخصی که یکی از افراد های مهم برای حکومت بود
ترس و وحله‌ی شرارت ها رو شکار می‌کرد و اونا رو درون خودش نگه داری می‌کرد.
امگای تاجر با خستگی از افکارش درباره اون مرد
آهی کشید .

درحالی که لباس های راحتی و قرمز حریر مانند پوشیده بود ،روی طاقچه‌ی پنجره بزرگ نشسته بود و به جنگل لجنی و آسمون شب نگاه می‌کرد.
به عصرگاه فکر می‌کرد،  اون به طور غیرمستقیم گرگ سناتور که هیچکس ندیده بود رو دیده بود !
غیرممکن و غیرقابل باور ...

چشم های طوسیِ یک آلفا رو زمانی میتونستی ببینی که باهاش جفت بشی و یا گرگ آلفای سلطنتی تو رو بپذیره و بهت اعتماد کنه و حالا ؟ امگا دچار نشخوار فکری شده بود که این اجازه ی آلفا بر چی ممکنه باشه؟

اونقدر غرق در افکارش بود که متوجه نشد ایلوان وارد اتاقش شده ، بتای زیبارو صداشُ صاف کرد :

[ موندم چرا همیشه رنگ قرمز رو انتخاب میکنی؟
حتی میوه موردعلاقت هم تناژ قرمز شرابی داره ]

جونگکوک لبخندی زد و به لباس هاش نگاه کرد :

[ یه علاقه ی خاصه ]

ایلوان لوپ هاشُ باد کرد و تو افکارش چرخ‌دنده‌های شیطنتشُ به کار انداخت :

[ که اینطور؟؟ پس حتما انگشتر یاقوتی سناتور جزو علایق خاصی که داری باید باشه؟ چطوره که بری و ازش بخوای اونو بهت بده! ]

حرف های ایلوان بوی طعنه و مسخرگی میداد.
امگا چشم هاش درشت شد و با زیرکی هومی کشید:

[ تو هم دیدی؟ به نظرت هدیه اس؟ ]

RED TYPEWRITER Where stories live. Discover now