part 26 : شاید آخرش؟

342 35 12
                                    

" این که زنی مورد تحسین یک بزرگتر خود، که اصلاً قصد ازدواج با او را ندارد، قرار بگیرد چندان فایده‌ای به حال ان زن ندارد و این برای زنها نوعی جنون است که بگذارند آتش عشق نهفته‌ای در درونشان شعله ور شود، یعنی عشقی که اگر پاسخ مساعدی دریافت نکند یا ن...

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

" این که زنی مورد تحسین یک بزرگتر خود، که اصلاً قصد ازدواج با او را ندارد، قرار بگیرد چندان فایده‌ای به حال ان زن ندارد و این برای زنها نوعی جنون است که بگذارند آتش عشق نهفته‌ای در درونشان شعله ور شود، یعنی عشقی که اگر پاسخ مساعدی دریافت نکند یا ناشناخته بماند لزوماً هستی آن ها را نابود می‌کند و اگر هم کشف شود و پاسخ مساعدی دریافت کند باید مثل روشنایی کاذب مرداب ها و بیابان های باتلاقی بیان جامد که هیچ گونه راه خروجی نخواهد داشت "

****************جین ایر ***************

نفسش بالا نمی‌اومد ، حسی که الان داشت ناشناخته بود انگار یه چیزی داشت میسوخت ، تکه تکه میشد
امگای درونش اما با چشمای مشکی از نظر آروم میومد
حسی بهش انگیزه و امید میداد . درسته جونگکوک اعتماد بنفسشُ داشت اون خودشُ داشت .
قضاوت نباید می‌کرد اون تهیونگُ از پشت دیده بود
نباید میزاشت عمه خانم برنده این بازی بشه !
پر قدرت بلند شد و نفسی از روی آزادی کشید
اگر عمه خانم میخواست بازی کنه پس باهاش بازی می‌کرد،  ابدا اگر بزاره اون باهاش بازی کنه
دندون هاشُ بهم چفت کرد.
گریه ! واژه ای که برای مو فندقی چیزی جز مایه‌ی ننگِ روح نبود ! واژه ای که اونو یاد پامچال مینداخت
گلی که محافظی پری‌مانند داشت و اون پری برای آبیاری پامچال نابودگر از اشک استفاده می‌کرد
تنها افسانه ای بود که باعث می‌شد اشک از ته دل نریزه . پامچال عشق ها رو نابود می‌کرد..

"وقتی گریه میکنی من میتونم با اشک هات گلمُ آب بدم و عشق رو ریشه‌کَن کنم ..."

لباس اشرافیشُ تو دستش گرفت و به سمت سناتور با وقار به راه افتاد . با نزدیک تر شدن به الفا تونست رایحه ی خشمگین و کلافه‌شُ حس کنه ، ابرویی بالا داد و نزدیکتر رفت . آلفای رزماری اخم های وحشتناکی داشت  که با دیدنش مادلین رو رها کرد ! از گردنش؟
" آلفا عصبی بود " چیزی که جونگکوک تا به حال با استخون هاش حس نکرده بود !
سناتور نیم نگاهی به امگا کرد و با درآوردن سیگاری از جمع فاصله گرفت و به تراس رفت .
امگا ترس داشت ترسی که هر بنده ای شامل اون میشد. سناتور آوازه های بی رحمیشُ همه جا پخش کرده بود ، که دور از حقیقت هم نبود .
جونگکوک بی توجه به مادلینِ عصبی و شکست خورده به سمت آلفا پا تند کرد .

RED TYPEWRITER Où les histoires vivent. Découvrez maintenant