زمانی که فهمیدم دروازهی ورودی ذهنم ، زیادی کثیفه
رو یادمه ، برای ورود به ذهنم باید چیزی پرداخت میکردم ، حتی ذهن خودمم منو با منفعت میخواست،
باید چیزی براش میبردم، براش آرزو و رویا و امید بردم اما اون زیادهخواهی میکرد،
باید قربونی میبردم تا بزاره وارد ذهنم شم .
و این من بودم که سال ها به دور از ذهنم ، پشت دروازه ورودی نشستم به انتظار ...تو هر چقدر هم تلاش کنی در آخر یک بازنده ای بیش نیستی ، اما بازم مشکل از خودته.
برنده همون بازنده ایِ که تلاش کرده ...
یه بار دست از تلاش بردار حداقل مشخص بشه واقعا ایراد از توعه ...............SENATOR KIM...........
.
.
.
.
.
.همه چیز اون خاکستری بود
چشم هاش؟
رگه هایی بین موهاش؟
رویاها و امیدهاش؟
حتی دود سیگارش
اون حالا آبیه
یه رنگ افسرده* .بعد از اتفاق شب قبل تهیونگ و جونگکوک پایه های عشقشون یه فروپاشی و لرزش رو تجربه کرد .
تهیونگ از ترس اینکه جونگکوک تو خواب راه بره و دست به خودکشی بزنه با جنون فاصله ای نداشت
پس فکر کرد باید اون رو به زنجیر ببنده !
درحالی که زنجیر های آهنی رو آورده بود با اعصابی خرد ، جونگکوک رو به میله و پایه های تخت بست .کیمِ بزرگ هر چی به پسرش اصرار داشت اینکارو نکنه ، اما گوش شنوایی برای تهیونگ نمونده بود.
درمونده و ترسیده بود .همسرش مثل ابر بهار اشک میریخت ، آلفا با هر اشک زجر میکشید.
امگا اسیر یا زندانیش نبود که به زنجیر بکشه و کتک بزنه ! اون همسرش بود ، تکه ای از وجودش!
البته جونگکوک داشت فکر میکرد شوهرش کتکش نزده اما همین که یه دستش رو وحشیانه به تخت بست تا جایی نره ، از هزار تا کتک بد تر بود .دههی نود بودُ امگاستیزی و آلفاسالاری !
آلفا ها خیلی کم پیش میومد رابطه عاشقانه با امگاشون داشته باشن و اکثر اوقات امگاها رو مورد ضرب و شتم قرار میدادن ، بدون اینکه پرونده قضایی داشته باشه !امگا بینهایت دلش میخواست درس بخونه و یه وکیل پایه بشه اما خب وکیل اونم امگا ؟ موردقبول نبود !
جونگکوک تسلیم نمیشد ، رویا داشت و باید رویاهاشُ به پرواز در میآورد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
RED TYPEWRITER
Romanceسناتور کیم فردی باکمالات ، مستبد و مردسالار و دولتمندی بود که خیلی ها از جمله مادلین خواهان او بودن و همین حقیقت باعث میشد پیچک های حسادت خفهکننده خرخرهشُ بچسبه و نزاره نفس بکشه ! ************* اسم فیک : ماشین تحریر قرمز کاپل : ویکوک ، سیکرت ژا...