Part20_"boring"

230 61 2
                                    


-پنج دقیقه قبل از برگشتن یونگی و فلیکس-

"تهیونگ مطمئنی حالت خوبه؟ من می‌تونم تنها هم دنبالشون برم."

نامجون گفت و نیم نگاهی به صورت جمع شده از درد تهیونگ کرد. تهیونگ به آرومی پلک‌هاش رو روی هم فشرد و سرش رو به نشونه‌ی تایید به سمت جلو پرت کرد. تنها نگرانیش توی اون لحظه سوکجینی بود که مجبور شد توی خونه تنهاش بذاره تا از اتفاقات احتمالی‌ای که قرار بود رخ بده، در امان باشه. نگاهش رو با دقت بیش‌تری توی بزرگراه عاری از هر ماشینی گردوند.
"نقشه‌ای داری؟"

تهیونگ پرسید و منتظر به نامجون خیره شد. نامجون نفسش رو صدادار بیرون داد و سعی کرد کمی هم که شده آروم شه تا بتونه افکار پراکنده‌اش رو کنار هم جمع کنه.
"نقشه؟ می‌ریم جیمین رو ازشون پس می‌گیریم و برمی‌گردیم قلمرومون."

لحن تهیونگ طعم تلخی به خودش گرفت.
"به همین راحتی؟ اونا هم حتما میان دو دستی جیمین رو تحویلت می‌دن و میگن 'بفرما امانتی‌اتون'. "

مکثی کرد تا صداش رو آروم‌تر کنه.
"من اون پسر رو دیدم نامجون. اون خیلی قویه. ما دوتا اگه بخوایم باهاش مبارزه کنیم حتی نمی‌تونیم خسته‌اش کنیم."

نامجون با دیدن مه نه‌چندان رقیقی از فاصله‌ی دور سرعتش رو کم‌تر کرد و زبونش رو روی لب‌های خشکش کشید.
"پسری که ازش حرف می‌زنی، فلیکسه. رهبر بعدی الف‌ها. معلومه که قوی‌ترینشونه. بخاطر همین حتی بخاطر خیانت کردن ملکه‌اشون، نتونستن نادیده‌اش بگیرن."

همزمان با گفتن حرفش، انگشت‌هاش دور فرمون سفت شدن و اخمی بین ابروهاش شکل گرفت. تا وقتی فلیکس رو از نزدیک نمی‌دید، نمی‌تونست نقشه‌ای بکشه تا بتونه جیمین رو پس بگیره. نمی‌دونست واکنش فلیکس در برابر حرف‌هایی که قرار بود بزنه چیه، ولی تا جایی که شنیده بود، رهبر بعدی الف‌ها فرد به‌شدت منطقی و عاقلی بود و تا جایی که می‌تونست از جنگیدن دوری می‌کرد.
تهیونگ گوشه‌ی لبش رو به دندون گرفت و بار دیگه خودش رو بخاطر تله‌ی ساده‌ای که توش افتاده بود، سرزنش کرد. هیونجین خیلی ضعیف‌تر از تهیونگ بود، ولی باز هم تونسته بود اون‌قدر بهش آسیب بزنه.
"اون یکی هم حتما دستیارش هیونجینه. کسی که من رو شکست داد. این کارش رو قطعا بی‌جواب نمی‌ذارم. رهبر الف‌ها با جونور چی‌کار داره؟"

تهیونگ با گیجی پرسید و سعی کرد جسمی که از دور می‌دید رو با دقت بیش‌تری شناسایی کنه. هر چی نزدیک‌تر می‌رفتن، مه غلیظ‌تر می‌شد و دیدن اون مرد مشکل‌تر.
"اون برادر جیمینه تهیونگ. مطمئنم بازم توی خوندن اطلاعاتی که بهت دادن کوتاهی کردی!"

نامجون سری از روی تاسف تکون داد که باعث نیشخندی روی لب‌های تهیونگ شد. هیچ‌کس نمی‌تونست تهیونگ رو مجبور به خوندن اون اطلاعات کسل‌کننده کنه. هر چه‌قدرم بخاطرش به مشکل می‌خورد، رخ دادن اتفاقات غیرقابل پیش بینی رو به کشیدن نقشه ترجیح می‌داد. درست برعکس نامجون!
"اون هوسوک نیست؟"

"THE REAL YOU"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora