_________________
وقتی که شیء سنگینی تو تور ماهیگیری گیر کرد، پسر بچه با کنجکاوی و شتاب، تور رو به سمت خودش کشید.
اون ذره ذره تور رو از آب بیرون اورد.
لبخند پرنگی بر لب داشت و تصور میکرد ماهی بزرگی صید کرده باشه ، اما بر عکس تصورش شیئی مبهم و عجیب که تا به حال مثلش رو ندیده، لای تور گیر کرده بود.پسربچه با تعجب به اون شیء نگاه کرد.
تقریبا شبیه به یه ماسک بود، اما نه یه ماسک معمولی. جنسش از سنگ خیلی خاصی بود و شکلش به یه جمجمه شباهت داشت.اون با احتیاط، ماسک رو از تور ماهیگیری جدا کرد و اون رو زیر نور خورشید قرار داد. چند لحظه صبر کرد تا ماسک به طور کامل خشک شه و بعد ، اون رو به آرومی روی صورتش قرار داد.
تا ناگهان، با دیدن چیزهایی که ماسک نشونش میداد ، چشماش از شدت ناباوری گرد شه و قلبش از شدت هیجان به سرعت تپید.
"موون! سریعتر وقت ندارم!"
با صدا شدن اسمش توسط سر پرستش، موون به سرعت ماسک رو از صورتش برداشت و با قدمهای بلند به سمت اون مرد بلند قامت حرکت کرد و همینکه نگاه اون به موون برخورد کرد با جدیت تمام گفت:
"میخوامت تا وقتی که برگردم مراقب این لنج باشی،این لنج مهمترین دارایی منه و تو مسئول تک تک این وسایل و ماهیهایی که تو تورشه هستی ، دلم نمیخواد وقتی که برگردم ببینم دوباره وسایل به درد نخور جمع کردی! متوجهی؟!"
موون مطیعانه سر تکون داد.
"بله جفری،اطاعت!"و بعد طوری که چیزی یادش افتاده باشه، ماسک جمجمه ای رو با هیجان به طرف جفری گرفت و با لبخندی پرنگ گفت:
"جفری تو باید اینو ببینی این....."
جفری با عجله حرفش رو قطع کرد و با لحنی بیتفاوت در حالی که از لنج پیاده میشد گفت:
"موون، همین تازه داشتم میگفتم دست از اینکار بردار و اینقدر این مزخرفات رو جمع نکن! من الان وقت ندارم ،باید برم محصولاتم رو بفروشم و تا قبل از غروب آفتاب برگردم . تو فقط مراقب لنج باش و هیچ غلطی نکن!"
YOU ARE READING
𝖫𝖾 𝖡𝖺𝗂𝗌𝖾𝗋 𝖯𝖺𝗉𝗂𝗅𝗅𝗈𝗇🦋⊰ ˖ ݁ -𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉
Historical Fictionریون برای ادامه دادن مسیر پدرش به عنوان یه دزد دریایی مجبوره هویت اصلیش رو پنهون کنه، اون به همراه خدمه هاش سفر طولانی رو در پیش دارند اما یک شب اتفاقی میفته که..... _______________________________________ 𝐆𝐄𝐍𝐑𝐄:تاریخی-ماجراجویی 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄:او...