4 .《𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂'𝒔 𝑴𝒂𝒓𝒌》

1K 156 8
                                    


▪︎ مارک آلفا!

•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•

بعد از اینکه با کمک ندیمه ها حاضر میشه، به چهر ی خودش تو آینه خیره میشه.... موهای درخشان و خوش حالتش روی صورتش ریخته شدن و لب های خوش فرمش به رنگ مرجانی ملایم آغشته شده....
پشت چشمهایی براق و عسلی که با سایه ی کمرنگ طوسی دورش بیشتر به چشم اومده.... و در اخر.... لباس زیبا و کار شده ی مشکی با آستین های مچ کشی و شلواری که کنارش از مچ پا تا زیر زانو، چاک خورده و پاهای سفیدس رو به نمایش گذاشته....
اولین باره که همچین لباس هایی میپوشه و اصلا بهشون عادت نداره.... لبخند کوچیکی به چهره ی جدیدش تو آینه میزنه و برمیگرده.... یونجون همونطور که محو پسر شده به آرومی میگه : چقدر بهت میاد
جیمین لبخند ملایمی میزنه و میخواد چیزی بگه که صدای باز شدن در این اجازه رو بهش نمیده....
جونگ کوک رو میبینه که میاد داخل و با خجالت و استرس، سرشو پایین میندازه.... چرا باید با دیدنش یاد شب گذشته بیفته و اینطور خجالت زده به نظر برسه!؟... لعتنی تو دلش به خودش میفرسته و سعی میکنه خودش رو قانع کنه که خجالت نکشه اما نمیتونه....
با نشستن دستی روی شونش، سریع سرش رو بالا میاره و با نگاه خیره و نافذ شاهزاده مواجه میشه....
با تعجب به جای خالی یونجون نگاه میکنه.... کی رفت که متوجهش نشد؟!...
جونگ کوک با شیفتگی نگاهی به سرتاپای پسر میندازه و در آخر رو چشمهای خجالت زده و مردمک های لرزونش متوقف میشه....
+ خیلی زیبا شدی
جیمین با گونه هایی سرخ شده، لب پایینش رو گاز میگیره و با گلویی خشک شده پاسخ میده : م..ممنون
جونگ کوک با نزدیک شدن به جیمین، دست دور کمر پسر حلقه میکنه و به خودش میچسبونتش : چطور انقدر زیبایی؟
جیمین با فرار کردن از نگاه خیره ی آلفا، نگاهش رو معطوف سینه ی مرد که لباس بهش نشسته، میکنه و میپرسه: کاری داشتین که اومدین؟
جونگ کوک ابروهاش رو بالا میندازه و با لحنی جدی میگه: باید حتما دلیل لازم داشته باشم برای دیدن معشوقم؟
جیمین سریع بهش نگاه میکنه و میگه : نه منطورم این ن...
با قرار گرفتن لبهاش، بین لبای مرد جملش نصفه میمونه.... اول با تعجب به چشمهای بسته ی مرد خیره میشه و کم کم با بستن پلکهاش، همراهیش میکنه.... جونگ کوک حین اینکه به لبهای خوش طعم پسر مک میزنه، زبونش رو وارد دهن جیمین میکنه و جز به جز اون فضای گرم رو مزه میکنه.... زبون پسر رو بازی میکنه و ناله ای از روی لذت از دهنش خارج میکنه.... همونطور که دستش از کمر پسر به پایین حرکت میده، از پشت وارد لباسش میکنه و روی بدن برهنش دست میکشه.... جیمین با حس نوازش های جونگ کوک، قوسی به کمرش میده و بیشتر به مرد میچسبه.... دیک سفت شده ی آلفا رو از زیر شلوار حس میکنه و لرزی به بدنش وارد میشه.... با فشار وارد کردن به قفسه ی سینه ی آلفا بهش میفهمونه که نفس کم آورده و لبهاشون رو با تشکیل رشته ی بزاغی از هم جدا میکنه....
جونگ کوک با پایین بردون سرش، بوسه ای به گردن پسر میزنه و جای بوسش مک محکمی میزنه.... مک دیگه ای به قسمت پایین ترش میزنه این دفعه محکم تر.... بدون اینکه به عواقب کارش فکر کنه، دندون های تحریک شدشو وارد گردن پسر میکنه که باعث میشه صدای فریادش تو اتاق بپیچه.... روحش با این کار آروم میشه و فرومون هاش با آسودگی رها میکنه.... به شدت دلش میخواست مارک خودش روی این گردن باشه و دیگه به چیزی فکر نکرده بود.... بعد از اینکه مطمئن میشه، مارکش شکل گرفته، دندونهاشو خارج میکنه و با زدن لیسی روی قسمت ملتهب شده، سرش رو عقب میبره....
تازه نگاهش به صورت جیمین میفته که با بی حالی بهش خیره شده.... انگار نگاه پسر تازه به دنیای واقعی برش میگردونه.... با افتادن بدن بی جون پسر تو بغلش، وحشت زده، تکونش میده : جیمین! جیمین عزیزم! جیمین
با نگرفتن جوابی تازه دنیای واقعی سیلی محکمی به صورتش میزنه.... بدن امگا روی دستاش بلند میشن و با تند کردن پاش، اونو روی تخت میزاره....
صورت پسر عرق کرده و قرمز تر از همیشه به نظر میرسه.... با وحشت فریاد میزنه : یونگی! بیا داخل!
یونگی با شنیدن فریاد شاهزاده، متعجب میره داخل و با دیدن حال آشفته و نگاه وحشت زدش به جسم بی حرکت جیمین، چشماش گرد میشن و کنارش می ایسته : چه اتفاقی افتاده سر...
چشمش به مارک روی گردن پسر بیهوش میخوره که بخاطر تازگیش، دورش خون مرده جمع شده....
جونگ کوک با آشفتگی میگه : زودباش طبیب خبر کن... بدو!
یونگی که دیگه موندنو جایز نمیدونه، به سرعت از اتاق خارج میشه تا پزشک دربار رو خبر کنه....
جونگ کوک همونطور که به چهره ی بیهوش جیمین خیره شده، دستی لای موهاش میکشه.... چیکار کرده بود؟!... ا
چرا انقدر راحت کنترلش رو از دست داده بود؟!... این پسر چیکارش کرده بود؟!...

.

_________________________________________

.

مارک ابدی آلفا باید روی گردن امگایی باشه که قراره باقی عمرشو باهاش بگذرونه در غیر این صورت کسی که مارک شده یا یکی دیگه رو مارک کرده، نمیتونه با شخص دیگه ای جفت بشه و پیوندشون ابدی خواهد بود....
× چطور همچین کاری کردیی؟
فریاد مرد توی سالن میپیچه و باعث ایجاد لرزی تو بدن جونگ کوک میشه.... سرشو پایین میبره و با مشت کردن دستاش، میگه : متاسفم!... اجازه بدین خودم درستش کنم
فریاد دیگه ی شاه بلند تر از قبلی، یونگی رو هم وحشت زده میکنه....
× چطوری میخوای جمعش کنی؟ ها؟ سه روز دیگه عروسیته اونوقت رفتی یکی دیگه رو مارک کردی؟ کی انقدر احمق شده بودی و من نفهمیدم؟! هان؟
هانا، با نگرانی دست همسرش رو میگیره : آروم باشین سرورم بهتره الان دنبال راه چاره باشیم...
و به جونگ کوک نگاه میکنه و با جدیت میگه : اگه میخوای خودتو به پدرت ثابت کنی، الان وقتشه... تو این سه روز دنبال راه چاره باش

_________________________________________

.

خب خب خب
فکر میکنین چه اتفاقی واسه جیمین میفته؟!🙃
به نظرتون همسر آینده ی جونگ کوک چه واکنشی نشون میده به این اتفاقات؟!🙂

《معشوقه ی پادشاه🥀》Where stories live. Discover now