5 .《𝑺𝒉𝒆!》

974 139 10
                                    


▪︎ آن دختر!

•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•

با تیر کشیدن کبودی گلوش، صورتش رو از درد جمع میکنه و چشم باز میکنه.... مشاور اعظم شاهزاده و پشت سرش جونگین رو میبینه که کنار تختش نشستن....
یونگی با دیدن چشمهای باز شده ی جیمین، سریع از روی صندلی بلند میشه : بیدار شدی؟
جیمین میخواد بشینه که یونگی بهش اجازه نمیده و دست روی شونه ی پسر میزاره : صبر کن! فعلا باید استراحت کنی
شاید احمقانه به نظر بیاد اما به اون لحظه به شدت دلش برای شاهزاده ای که تنها دو روز دیده بودش، تنگ شد.... دلش میخواست به جای یونگی اون منتظر بیدار شدنش می بود.... این تغییر توی احساسش برای خودش هم به شدت عجیب بود.... حتما بخاطر این بود که جونگ کوک اولین تجربه ی امگا در رابطه بود و طبیعی بود که همچین حسی پیدا کنه....
× درد نداری؟
با سوال یونگی دست از توجیه کردن خودش برمیداره و از فکر خارج میشه.... آهسته در جواب سوالش میگه : یکم گردنم...
× طبیعیه نگران نباش...طبیب گفت یکی دو روز طول میکشه تا دردت کامل از بین بره و بعد یک هفته خون مردگی هاشم خوب میشه
جیمین سری تکون میده و چیزی نمیگه.... یونگی نفس عمیقی میکشه و با نگاه گرفتن از جیمین، به پسر امگای پشت سرش نگاه میکنه و خطاب بهش میگه : مراقبش باش...و اینکه نذار کسی تا اطلاع ثانوی بیاد داخل
جونگین چشمی میگه و تعظیمی میکنه.... یونگی با تکون دادن سری برای جیمین به طرف در میره و از اتاق خارج میشه.... یاد حرفهای طبیب میفته که هنوز نتونسته به هیچکس بگه "امگایی که مارک بشه، کاملا وابسته ی آلفاش میشه حتی اگه قبلا ازش متنفر بوده باشه، بدنش مالکیت آلفا رو میپذیره و میخواد خودشو تمام و کمال در اختیار صاحبش بذاره"
آهی میکشه و از کنار سرباز جلوی در اتاق شاهزاده، میگذره.... اگه جونگ کوک نتونست راهی پیدا کنه چی؟... چی میخواست به یونا بگه؟...

.

_________________________________________

.

پادشاه نگاه پرسشگرش رو به ساحره ی پیر میده : خب؟ نتیجه؟
ساحره با خونسردی و در مقابل چهره ی منتظر پادشاه میگه : فایده ای نداره سرور من... مارک یک آلفا فقط در صورتی از بین میره که توسط امگا مارک نشه که اونم یازده یا شانزده ماه طول میکشه مخصوصا که شاهزاده هم آلفای غالب هستن، از بین رفتنش سخت تره
جونگ کوک کلافه دست لای موهاش میکشه و نگاه از پدرش می دزده....
× البته یک راه دیگه هم هست
هانا سریع میپرسه : چه راهی؟
ساحره به چشمهای آبی رنگ ملکه خیره میشه و میگه : مرگ اون امگا
پادشاه با جدیت میگه : میتونی بری...ممنون از همکاریت
ساحره سری تکان میده و بعد از تعظیمی به خاندان سلطنتی که آشفته تر از همیشه به نظر میرسه، محو میشه....
هانا روی صندلی مخصوصش میشینه و با گرفتن سرش بین دستاش، کلافه میگه : باید چیکار کنیم!؟
جونگ کوک در حالی که به زمین خیره شده، تنها یک چیز تو مغزش رژه میره.... اونم واکنش یونا بعد از فهمیدن این موضوعه.... یعنی از دستش ناراحت میشه؟!... حتی فکر کردن به اینکه ممکنه دختر رو از دست بده، به شدت ناراحتش میکنه....
× چند بار بهت گفتم لذت و آیندتو با هم یکی نکن؟ چند بار گفتم نزدیک مراسم ازدواجت خوابیدن با بقیه رو کنار بذار؟ نگفتم؟
صدای بلند و جدی پادشاه، کلافش میکنه.... صدای یونگی رو که میشنوه، بالاخره سرش بلند میشه و نگاهش معطوف مشاور اعظم....
= یک راه وجود داره سرورم
ابروهای پادشاه با شنیدن جمله ی یونگی، بالا میرن : بگو ببینم
یونگی نفس عمیقی میکشه و با انداختن نگاه اطمینان بخشی به جونگ کوک، به پادشاه نگاه میکنه و میگه : بذارین همه چیز همونطور که برنامه ریزی شده، پیش بره...مراسم همونقدر باشکوه که برنامه ریزی شده، برگزار بشه فقط....
گلویی صاف میکنه و ادامه میده : میتونیم مارک کردن شاهدخت رو بذارین برای بعد از اینکه مارک اون امگا از بین رفت...شاهدخت و شاهزاده از بچگی در کنار هم بزرگ شدن و صد درصد این موضوع رو درک میکنن که تنها بخاطر یک حس لحظه ای اون اتفاق رخ داد همونطور که داشتن حرمسرا و معشوقه رو برای جانشین آینده درک میکنن...هر اتفاقی هم بیفته، لونای (همسر شاه) آینده ی این سرزمین ایشون هستن
شاه سری به حرفهای یونگی تکون میده و بعد از چندین ثانیه به جونگ کوک نگاه میکنه و میگه : چاره ی دیگه ای هم نداریم پس بهتره گند دیگه ای تو این یک سال نزنی وگرنه میدونی که عوض کردن جانشین برام کاری نداره...

《معشوقه ی پادشاه🥀》Where stories live. Discover now