«فلش بک»
بانو شین دستور داد:
_همه چیز رو راجب اتفاق دیشب بدون اغراق یا کم و کاستی بگید بانو.
بانوی دربار سعی کرد همه چیز رو به خوبی بهخاطر بیاره:
_دیشب حال بانو نیهوان خوب بود. یعنی من متوجه هیچ مشکلی در این ایشون نشدم. درسته که بانو مثل همیشه پرشور نبودند ولی مطمئنم مشکلی نداشتند.
جونگده حس کرد بانوی دربار تردید داره:
_ادامه بدین بانو.
_تا اینکه، کمی شیرینی خوردند. بهنظر اومد ایشون کمی بیقرار شدند و بعدش..بعدش حالشون خیلی بدتر شد و..!!
جونگده سعی کرد بانوی دربار رو وادار به ادامه صحبت بکنه. پرسید:
_بعد از خوردن شیرینی؟
بانوی دربار سریع جواب داد:
_بله. مطمئنم سرورم. من از اول تا اخر چشمم روی ایشون بود و خیلی متوجه تغییر حالاتشون میشدم.
_چرا؟
_چون..چون، ایشون برای من زن قابل احترامی هستند و همیشه شخصیت ایشون توجه منو جلب میکرد. برای همین..!!
و باز سکوت کرد.
جونگده به مادرش نگاه کرد تا از چهرهاش متوجه افکارش بشه. بهنظر میرسید حرفهای زن صادقانهـست.
_ادامه بدید بانو. بعد از خوردن شیرینی چه علائمی نشون دادند؟
_حس کردم ایشون نگران شدند و با یه چیز غیرمنتظره روبه رو شدن. بهنظر میومد دستشون میلرزید. صورت ایشونم یکم قرمز شده بود، ولی، درست نمیدونم که واقعا اینطور بود یا این فقط یه اشتباه دیداری از من بوده.
جونگده ناامید شد.
این بانو درست میگفت؟
این نمیتونست علائم سمی کشنده باشه.
بانو شین با اخم گفت:
_بعد از خوردن شیرینی دیگه چه واکنشی داشتند؟
_من میخواستم برم پیششون و حالشون رو بپرسم ولی ایشون تا قبل از رسیدن من لیوان نوشیدنیشون رو سر کشیدن. ولی بعدش، حالشون خیلی بدتر شد. انگار نفسشون قطع شده بود. حتی چشمهاشون سریع قرمز شد. دستشون رو سمت گلوشون بردن، انگار درد داشتن.
توجه همه بهشون جلب شد و بعدش..بعدش، ایشون فوت کردند.
«پایان فلش بک»
…
جونگده ماجرا رو تعریف کرد.
_مادرم گفت ممکنه توی اون شیرینیها از گشنیز استفاده شده باشه و رفت به اشپزخانه دربار. منم سریع اومدم اینجا. مطمئنم علت اصلی فوت ملکه، لیوان نوشیدنی بوده.
YOU ARE READING
رهـــا شـده
Historical Fictionmembers EXO genre: : Romance , Historical , Angst writer: Fall