تو ترجیح دادی مثل یه ولگرد باشه تا اینکه به تخت بشینه.

16 3 0
                                    

تاجر کانگ با ورودش نگاهی به جونگده کرد.

باید با این پسر راه میومد. برخلاف ظاهرش میتونست ترسناک باشه.

 ‌امپراطور دستور داد:

_چیزی که باید تعریف کنی رو بگو.

کانگ زانو زد: 

_امپراطور، من..من نمیدونستم برای چی و برای کی میخواست. کار من معامله‌ست. سالها بود که باهم کارمیکردیم، من نمیدونستم هدفش بانو هوان یا خاندان سلطنتی هست وگرنه هرچقدرم که برام سود داشـتـ..

سرورم لطفا از خانواده و خاندانم بگذرید.

شینگ نگاهی به جونگده کرد. مگه چطور تهدیدش کرده بود؟

جون‌میون بی‌حوصله گفت: کی؟ تو داری از کی حرف میزنی؟ 

وزیر کانگ چشماش رو روی هم فشار داد. بین بد و بدتر، بد رو ترجیح میداد. حداقل اینجوری فقط خودش توی دردسر می‌افتاد.

لب زد:

_وزیر سی‌‌مان.

همه نگاه‌ها روی اون چرخید.

 سی‌مان زانو زد:

_سرورم این توطئه‌ست. من اصلا این مرد رو نمیشناسم.

امپراطور به کانگ نگاه کرد:

_به مرد پشت سرت نگاه کن. اون ازت سم خرید؟

بانو سی‌نینگ اعتراض کرد:

_سرورم چطور میتونید اینو بگید؟ 

با علامت دست پادشاه ساکت شد.

بدنش میلرزید همه چی داشت خراب میشد. کانگ چرخید و وزیر رو نگاه کرد:

_بله سرورم. گفتم که. ما سالهاست باهم کار میکنیم.

_مدرکی‌ام داری؟

_بله. یسری چیزهایی هست که من در قبالش پول قبول نمیکنم. در ازاش چیزهای ارزشمندتری که با پول قابل مقایسه نباشه رو میگیرم. این سم جزئه همون دسته ست.

_در ازای سم چی قبول کردی؟

_یه یشم کنده کاری شده که توسط پادشاه فقید به خاندان سی داده شده بود.

با این حرف یسری از وزرا جا خوردن و امپراطور نگاه بی‌حسی به پدر زنش کرد.

_همراهت داریش؟

_بله.

و یشم رو به خدمتکار داد تا به دست پادشاه برسونه.

بعد گرفتن یشم، میون بهش نگاهی کرد و تشخیصش داد. نماد خاندان سلطنتی رو داشت.

صدای وزیر سی‌مان که با ترس داد زد، توجهش رو گرفت:

_اون..اون یشم مدتهاست که از ما دزدیده شده.

جونگده پوزخندی زد:

_مثل اتفاقی که برای نشان بانو سومینگ افتاد؟ 

رهـــا شـدهWhere stories live. Discover now