اینجا باشه؟ تا الان بود. مگه تونستید ازش مراقبت کنید؟

13 3 1
                                    

جونگده پاشد و با نوک خنجرش زخم کوچیکی، در حدی که چند قطره خون بیرون بزنه روی جسد بانو هوان ایجاد کرد.

با دیدن نتیجه زمزمه کرد:

_خون بانو سیاهِ.

دو پسر دیگه هم نزدیک تابوت رفتند و نگاهی انداختند.

حق با جونگده بود. یان فقط با اخم نگاه میکرد.

ییشینگ از برادرش پرسید:

_چی فهمیدی؟

_نشانه اینجور سم‌ها اینه. 

علائمه خاصی مثل خونریزی یا التهاب نداره. شبیه سم‌های دیگه نیست. فقط خون کاملا سیاه میشه. مثل اب هیچ بو یا رنگ یا مزه خاصی نداره.

بهشون سم‌های مِه میگن. چون حتی بخارشونم خطرناکه. بخاطر همین که تشخیص داده نشده.

یان بازهم چشماش اشکی بود:

_حالا که سم رو شناختیم، قدم بعدی چیه؟

جونگده گفت:

_استادم گفت توی گوگوریو فقط دو مکان هست که میشه اینجور سم‌ها رو پیدا کرد. حالا که ازش مطمئن شدم، میرم سراغشون.

شینگ توی فکر بود تا اینکه برادرش رو صدا زد:

_دری شکسته شده از قوری که احتمالا حاوی سم بوده رو پیدا کردیم. به کارت نمیاد؟ گفتی حتی بخارشونم خطرناکه.

جونگده لبخندی زد:

_این عالیه.

_"سرورم "

صدای هیجان زده ته‌مین بود. یان عصبی گفت:

_باز چیشده؟

 ته‌مین لبخندی زد:

_ایندفعه خبر خوبیه.

...

جلسه فوری در تالار تشکیل شده بود.

فرستاده رسمی چین، برادر کوچکتره نی‌هوان، شاهزاده چینگ، صحبت میکرد:

_امپراطورمن دستور دادند این نامه رو به شما برسونم.

خشم در صدا و چشمانش که قصد کنترل کردنش رو داشت کاملا مشخص بود.

این صبح سومین روزی بود که هوان کشته شده بود.

عالیجناب جونمیون نامه رو باز کردند. مهر رسمی هیان پای اون زده شده بود.

محتوای نامه، درخواست انتقال بانو هوان به چین بود. رو به شاهزاده چینگ کرد:

_این امکان پذیر نیست. در رابطه با مقصر، ما هنوز در حاله بررسی هستیم.

و بعد نامه رو به دست مینسوک رسوند.

چینگ دست‌هاش رو از عصبانیت فشار میداد:

_شما چطور میتونید اجازه ندید؟ تا قبل از اینکه عروس خاندان سلطنتی گوگوریو بشه، اون شاهدخت 'چینِ'.

رهـــا شـدهWhere stories live. Discover now