"upside down👥️"

Part6"رقص"

با دستهای پر از پلاستیک پشت سر سوزی قدم برمیداشت و مواظب بود که اون زمین نخوره.

انتخاب یه لباس گرم رو به عهده خودش گذاشته بود و دختر کوچولو با ذوق بین رگال ها میچرخید وهنوز چیزی که مورد علاقش باشه رو پیدا نکرده بود.

لینو بیشتر از پولیکه لازم داشت رو روی اون چک نوشته بود و گفته بود این حقوق ماه اولته.

و بهش گفته بود:ازین آخر هفته به خوبی لذت ببر.

پس الان اینجا بود با دستاییکه هرچیزیکه لازم داشتن رو خریده بود و سوزی هم خوشحال بود.

دختر بچه بلاخره جلوی یه کاپشن پفی زرد وایستاد و بهش اشاره کرد:اوپا اونو میخوام.

یونجون به مسئول اونجا گفت که کاپشنو براشون بیارن و بعد حساب کردن پولش رفتن که بستنی بخورن.

--------------------------------------------------------------

+اگه میخواستی خمیر دندون بخوری میتونستی همونیکه توی خونه داریمو بخوری.

سوزی گفت و یک قاشق از بستنی شکلاتیش رو خورد.

یونجون دستشو روی قلبش گذاشت:این درد داشت.

جفتشون خندیدن و سوزی دوباره پرسید:وقتی بری سرکار منو میبری پیش هئین؟

یونجون جواب داد:اگه بخوای...و اگه نمیخوای میتونم بذارمت مهدکودک شبانه...روزارو خودم پیشتم اما کارم شب شروع میشه.

سوزی سرشو تکون داد:من دوست دارم پیش هئین باشم ...مادرش خیلی مهربونه.

یونجون سرشو تکون داد و قبل اینکه از بستنیش بخوره سوزی گفت:میشه الانکه پول داریم بریم دنبال مامانم؟

یونجون قاشقشو سرجاش گذاشت:من نمیدونم اون کجاست.

سوزی سرشو نزدیک برد:وقتی میخواست بره بهم گفت میره جاییکه دریا هست.

یونجون موهاشو نوازش کرد:ما یعالمه دریا داریم دختر کوچولو...یکم منتظر بمون اون خودش میاد دنبالت...میدونی که تورو خیلی دوست داره.

بستنیش رو دیگه نخورد و به صندلیش تکیه داد و بستنی خوردن دختر کوچولوش رو نگاه کرد.

--------------------------------------------------------------

ساعت4بود و اون دقیق موقعی که باید کارشو شروع میکرد رسیده بود.

کلاب هنوز خلوت بود و فقط پرسنل بودن.

لینو با ذوق صداش کرد:هی یونجونییی.

یونجون سمتش رفت و لینو سریع بغلش کرد:من برای شروع کارت بیشتر از تو ذوق دارم.

یونجون خودشو عقب کشید:نمیدونستم چی باید بپوشم پس...

لینو سریع دستشو برای یه نفر بلند کرد:تو اینجا لباس فرم خودتو داری...برای وقتی که میرقصی لباس ست دنسرارو میپوشی و برای وقتیکه پشت بار میری لباس ست بارتندر.