Part8"خرد شدن"

276 41 28
                                    

لینو در اتاق رو باز کرد و با حجم زیادی دود و بوی سیگار روبه رو شد.

سمت مبل همیشگیش رفت و روش لم داد:اگه میدونستم اینجوری میشی نمیذاشتم بکنیش.

یکم دور اتاقو نگاه کرد:رفتش؟

سوبین ته سیگارشو توی زیر سیگاری پرش خاموش کرد و لیوانشو برداشت.

لینو چند تقه به میز جلوش زد:زندس؟

سوبین هومی گفت.

لینو اخماشو توی هم فرو برد:خیلی روی خودت فشار نیار...سکته میکنی.

سوبین لیوانش رو سر کشید و دوباره پرش کرد.

لینو بلند شد و لیوانو شیشه رو ازش گرفت:اوردوز میکنی...مسمویت الکلی میگیری.

و بعدش لیوان پر شده رو خودش خورد و بخاطر مزه عجیبش روی شیشه رو خوند:لعنت بهت...این 40سالشه!!

شیشه رو با احترام روی میز جلوی خودش گذاشت و از بین سیگارای سوبین یکیو برای خودش روشن کردو گفت:حرف بزن سوبین.

سوبین نفسی کشید:کارم باهاش تموم شد و گذاشتم بره...از فردا میاد سرکارش.

لینو دوباره روی مبل نشست:سکس باهاش چطور بود؟

سوبین جوابی نداد و بجاش گفت:فیلم دوربین اتاقمو میخوام.

لینو بهش نگاه کرد...میخواست مسخره بازی کنه اما حالت صورت سوبین جوری نبود که ازین شوخی ها خوشش بیاد.

سوبین گفت:همین الان میخوامش.

لینو بلند شد:میریزم توی فلش واست.

در اتاق رو باز کرد و ازش خارج شد.

جعبه دستبند ها هنوز روی میز بود و نگاه توخالی سوبین روش زوم شده بود.

نگاهش...احساساتش...قلبش...همشون خالی بودن.

هیچ حسی نداشت.

عشق؟

نه...اون دیگه بچه نبود.

جعبه رو برداشت و زیر میز انداختش.

حداقل اونجا دیگه جلوی چشمش نبود.

لینو درو باز کرد و فلشی رو روی میز گذاشت:از توی هارد پاکش کردم...توی اینه.

سوبین فلشو گرفت و لینو بادبزن یونجون رو برداشت بیرون رفت.

حداقل گاهی عاقلانه رفتار میکرد.

فلش رو به کامپیوتر جلوش وصل کرد.

فیلم از ثانیه ای که یونجون وارد اتاق میشد شروع شد.

و سوبین تا صبح بارها و بارها رقصیدن اون پسر رو نگاه کرد و چشماشو روی ادامش میبست.

--------------------------------------------------------------

"upside down👥️"Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon