Part4"شروع سقوط"

260 49 27
                                    

از پله ها به سمت پایین قدم برداشت و با چشم هاش جو پر از هیجان کلاب رو از نظر میگذروند.

سمت بارتندر رفت و اون سریع مشروب مورد علاقشو واسش ریخت.

یکنفر از پشت سر صداش کرد:هی لینو.

به پشت سرش نگاه کرد و یکی از دنسرای کلاب به سمتش اومد و دستشو سمت یه پسر دراز کرد:اون دنبال کار میگرده.

لینوزیر لب زمزمه کرد:نگفتی کسیو لازم نداریم؟

دنسر سرشو تکون داد و از پله ها بالا رفت.

لیوانش رو بالا برد و باقی مشروبش رو خورد و سمت پسریکه روی صندلی گوشه استیج نشسته بود رفت.

وقتی نزدیکش شد کم کم قدمهاش آروم شدن و سرجاش ایستاد.

چقدر قیافش آشنا بود.

دوباره قدم برداشت و کنار پسر نشست:های من لینوام...میشه گفت بعد رییس اینجا من همه کارم.

یونجون کمی سرشو خم کرد:من چوی یونجونم و دنبال کار میگردم.

لینو دستشو روی دهنش گذاشت و چشم هاش بدون اختیارش درشت شدن.

بین فضای پر سرو صدا گفت:کارما واقعا عوضیه.

یونجون سرشو نزدیک برد:چیزی گفتین؟

لینو دستاشو توی هوا تکون داد:نه...چکاری بلدی انجام بدی؟

یونجون به اطراف بار نگاه کرد:هرکاری بگین رو انجام میدم...فقط پولش برام خیلی مهمه.

لینو از هیجان پارچه شلوارش رو مشت کرد.

لیوان مشروب روی میز که اصلا معلوم نبود از یونجونه یا کس دیگه ای رو برداشت و یک نفس خورد.

دنسرا داشتن روی استیج میرقصیدن و نگاه یونجون روی بدن هاشون قفل شده بود.

لینو بهشون اشاره کرد:بلدی برقصی؟

یونجون به مرد جلوش نگاه کرد.

بلد بود برقصه؟

نمیدونست...شاید.

گفت:یکم بلدم...وقتی جوون بودم میرقصیدم.

لینو دستش انداخت و ضربه ای روی شونش زد:هی پسر تو همین الانم جوونی...شمارتو بهم بده من با رییسم حرف میزنم و خبرشو بهت میدم.

یونجون شمارشو توی گوشی لینو وارد کرد و از جاش بلند شد.

نمیخواست خیلی محتاج بنظر برسه پس چند قدم جلو رفت اما پشیمون شد و برگشت و گفت:لطفا منو اینجا استخدام کنین من واقعا به پولش نیاز دارم...باید یه قرض بزرگو بدم و از خواهرم مراقبت کنم.

لینو بلند شد و دست یونجونو گرفت:حتما پسر با رییسم راجبت حرف میزنم.

یونجون لبخندی زد و سمت در کلاب رفت.

"upside down👥️"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora