خط آخر رو نوشت و دفترو بست.
ازجاش بلند شد و سمت صندلی یونجون رفت.
سرشو روی صندلیش گذاشته بود و خوابیده بود.
اما انگار خوابش زیادی سبک بود...وقتی قدمهای سوبین کنارش متوقف شدن چشمهاشو باز کرد و بهش نگاه کرد.
چتری های مشکی و نرمش روی چشمهاشو گرفته بودن اما بازم دلیل نمیشد دل سوبین نلرزه.
دفترو به سمتش دراز کرد:تمریناتو نوشتم.
یونجون صاف نشست و دفترو گرفت و لاشو باز کرد.
سوبین خیلی خوش خط تمرین های ریاضی رو انجام داده بود.
دفترو سمتش پرت کرد:احمق کاملا معلومه که دستخط من نیست...برو شبیه من بنویس.
و بعدش دوباره سرشو روی صندلیش گذاشت و چشمهاشو بست.
جیوون دفتر یونجونو از روی زمین براشت و دفتر خودش روهم روش گذاشت و سمت سوبین گرفت:سوبینی دوستا برای هم ازین کارا میکنن...ماله منم بنویس.
--------------------------------------------------------------
بعد از نوشتن تمرین های جیوون دفترشو بست و روی تختش غلطی زد.دفتر یونجونو برداشت و بالای سرش گرفت.
کاغذ هارو ورق زد و به آخر دفتر رسید.
انگار یونجون سرکلاس ریاضیشون هیچ اهمیتی به درس نمیداده چون آخرش پر بود از نقاشی و جمله های کوتاه و خط خطی های نامفهوم.
نقاشی هارو نگاه کرد و فهمید یونجون استعدادشو داره که کاریکاتور معلمشونو به خوبی بکشه.
جمله هارو شروع به خوندن کرد.
_خیلی سرده
_از سرما متنفرم
_ازون عوضی هم متنفرم
_باید لباسای جیوونو پس بدم
_عینک چوی سوبین روی اعصابمه
سوبین با خوندن اسم خودش روی تخت نشست.
یونجون بهش فکر میکرد؟
باید عینکشو عوض میکرد؟
باید به پدرش میگفت واسش یه عینک جدید بخره.
--------------------------------------------------------------
با سرعت از پله ها بالا میرفت و سعی میکرد خوراکی های توی دستش روی زمین نریزن.در پشت بوم رو باز کرد و سمت صندلی های خرابه ای که یونجون و دوستاش روشون نشسته بودن رفت.
یکی از پسرا که الان فهمیده بود اسمش سهونه گفت:4دقیقه دیر کردی سوبینی.
جیوون ضربه ای به سرش زد:ولش کن ببین دوستمون چه خوراکی هایی برامون خریده...بیا بشین سوبینی.
سوبین خوراکی هارو روی میز ریخت و روی یکی از صندلی ها نشست.
یونجون یدونه سوسیس پنیری برداشت و بازش کرد و اولین گازو بهش زد.
YOU ARE READING
"upside down👥️"
Fanfiction"upside down" Writer:"Lony" Couple:"Soojun" Genre:"Romance"Smut"Dram"Angest" "از با من دوست میشی تا من یه نفرو دوبار نمیکنم🖤"