چند روزی بود که چارلز هر کاری که اریک میگفت رو انجام میداد. از خرابکاری های شبانه تا سرقت پول از رابط های استنفیلد. یه روز اریک آشفته از بیرون اومد و مستقیم و عصبی سمت چارلز اومد، چارلز ترسیده بود و نمیدونست چه اتفاقی افتاده : چارلز!"
_بله...اریک یه پرونده جلوش گذاشت : اینجا رو برام هکش کن!"
چارلز نگاهی به برگه روبه روش کرد : رئیس این... این سرور بان..."
صداشو بلند کرد : خودم میدونم سرور بانک مرکزیه! برام هکش کن!"
چارلز سرشو بلند کرد : سرقت بانک میخوای انجام بدی؟ رئیس به همین راحتی ها هم نیست، که با یه کلیک هکش ک...!"
اریک رو میز زد و پشت یقشو گرفت و تو مچش گره زد ، چارلز نزدیک بود خفه بشه، خیلی عصبی بود : چرا برام هکش نمیکنی که به همین راحتی من دکمه اینتر رو بزنم، ها؟ یا دوست داری جوری انگشتاتو خرد کنم که دیگه نیتونی چیزی رو هک کنی؟حساب هاشو هک کن و به حساب های بقیه واریز کن، سعی کن خارج از کشور باشه!"
چارلز به زور نفسشو بیرون داد و با اضطراب ادامه داد : قسم میخورم اگر میتونستم انجام میدادم! میتونی دستامو بشکنی رئیس، چون اگر میتونستم ،حاضر بودم در قبالش دستامو سالم نگه دارم!"
اریک تو چشماش نگاه میکرد، یقش رو ول کرد و ادامه داد : راهی هست براش؟"
چارلز نفسشو بیرون داد و نفس نفس میزد: باید به سرور اصلی حساب ها دسترسی داشته باشیم..."
_ ینی چی؟"
+ ینی سروری که تو خوده بانکه!"
اریک داشت فکر میکرد ، تو چشمای چارلز میگشت و دنبال راه چاره بود، سرشو پایین گرفت و چشماشو بست، از یه چیزی کلافه و عصبی بود، از چارلز فاصله گرفت و وسط اتاق حرکت میکرد... چارلز به احوال پریشونش نگاه کرد و اروم زمزمه کرد : اتفاقی افتاده رئیس؟"
+ ینی اگر اون تو باشم میتونی هکش کنی؟"
_ اره میتونم، ولی اول باید از گاوصندوق رد بشیم..."
+ بهم نگو که نمیتونی بازش کنی...
_ میتونم، اول باید سرور امنیتی رو قطع کنم و دورش بزنم..."
+ خوبه، شروع کن، دارم میرم اونجا!"
اریک سمت در رفت که چارلز صداش کرد : این کار ریسک زیادی داره رئیس خیلی خطرناکه!"
اریک مسیری که رفته بود و با عصبانیت بیشتری برگشت تو صورت چارلز رفت و با خشم نگاهش کرد : خرابش نکنی چارلز! خوب حواستو جمع کن"
چارلز یه قدم عقب رفت و ترسیده سرشو تکون داد... اریک باز ازش دور شد و به هری که اونجا روی کاناپه لم داده بود اشاره کرد : دست از پا خطا نکنه!"
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Salvation (cherik)
Hayran Kurguمقدمه : درسته! صلح هیچوقت جزء برنامه نبوده. هیچوقت هم قرار نیست باشه. اما تاحالا شده به این فکر کنیم که آخر تمام این جنگ ها چی میشه؟ اصلا آخری داره؟ این انتقام هایی که همگی در پی گرفتنش هستیم روزی تموم میشه؟ رستگاری به سراغمون میاد؟ رستگاری آدما با...