part 15

33 7 6
                                    

همون موقع صدای شکستن در اومد و قبل از اینکه اریک به خودش بیاد و نگاه کنه ، فقط فهمید یکی سریع سمتش دويد زير پهلوش زد و از زمین بلندش کرد و به دیوار پشت سرش کوبوند ... پشت سرش محکم به دیوار خورد و خیلی گیج شد ، پاهاش شل شد و از دیوار زمین افتاد ، جای سر خونیش به دیوار موند ... چارلز خشکش زده بود و دید یه نفر روش افتاده و با تمام قدرت مشتاشو تو صورتش میزنه...
گیج شده بود، اون ضربه اول به سرش خیلی بد گیجش کرده بود و مشتای آدم رو به روش رو نمیتونست مهار کنه، اصلا نمیتونست چهره اش رو ببینه... با دو سه تا مشت اول دهن و دماغش پر خونه شده بود... رو سینه اش نشسته بود و مشتاشو تو صورتش میزد، چارلز به نفس زدن افتاده بود و خشکش زده بود، به خودش اومد و تصمیم گرفت حدقل مانع مشت زدن به صورتش بشه، سمتش رفت و با هر قدرتی که داشت به کمر و پهلوش ضربه زد... مرد نتونست ادامه بده و خم شد ، بعد از چند ثانیه سمت چارلز برگشت... شناختش، لوگان! همونی که اریک ازش حرف میزد، اخم ترسناک و وحشتناکی داشت... انقدر ترسناک بود که چارلز صدای قلبشو از ترس میشنید ، از روی اریک که بی جون و خونی مالی روی زمین افتاده بود بلند شد و سمت چارلز رفت... چارلز عقب عقب میرفت و به اپن تکیه داد، لوگان گردنشو با دست بزرگش گرفت و فشار داد... گلوش رو فشرده و تنگ میکرد... چارلز نفسش برید و با دستش سعی میکرد اونو از خودش جدا کنه، نمیتونست نفس بکشه و هوا رو میبلعید... تو چشماش نگاه میکرد، فشار دستش طوری بود که نمیخواست گردنشو بشکونه و فقط میخواست از بی هوایی بیهوش بشه...
اریک روی زمین چرخی میزد، به زور چشم باز کرد و

فهمید لوگانه، نفس کم داشت، ولی باید چارلزو از دستش خلاص میکرد... از جاش بلند شد و با گیج و منگی که داشت فقط سمتش دو قدم دوید و خودشو به شونه اش هول داد، گردن چارلزو ول کرد و با اریک روی زمین افتادن..ولی اریک گیج تر و زخمی تر... روی زمین دو زانو سمت اسلحه اش که گوشه اتاق افتاده بود میرفت‌ که لوگان با عصبانیت از جاش بلند شد و سمتش که روی زمین تقلا میکرد رفت... با نفس نفس زدن ادامه داد: نمیخوای راحت بمیری اریک پس اسلحه تو کار نیست!"
با پاش زیر شکم و پهلوش زد ،نفسش برید و روی زمین افتاد...
چارلز هم طرف دیگه اتاق گلوش که فشرده شده بود به سرفه کردن و تقلا رسیده بود..
رو به روش وایساد و نگاهی به سر و وضعش انداخت، دوباره محکم تو شکمش زد و اریک خودشو جمع کرد، درد وحشتناکی تو شکم و سینه اش داشت..
چارلز شاهد این صحنه بود و با بغض داد زد : کافیه دیگه!"
لوگان نگاهشو به چارلز داد و اریک سعی کرد سمت اسلحه ای که دو متر ازش دور بود بره،به زور خودشو کش میداد.. رو زانو سمتش میرفت که لوگان سمتش دوید و با روی پاش محکم تو صورتش زد... خون از همه جای صورتش رو دیوار پاشید و با صورت روی زمین افتاد، چارلز گریه اش گرفته بود و ترس و ناامیدی بدنشو میلرزوند...
لوگان بیخیال اریک شد و سمت اسلحه رفت و برش داشت، خشابشو دراورد و یه گوشه دیگه انداخت..سمت چارلز قدم برمیداشت...گوشه دیوار گیرش انداخت و یقه اش رو گرفت و بلندش کرد، ترسیده بود و نفسش

Salvation (cherik)Where stories live. Discover now