ویلیام

163 11 0
                                    

فصل اول

ویلیام

سرمو به طرف پنجره چرخوندم، به آسمون خالی از ابر خیره شدم و بعد برگشتم و به طرف جان
جان :ویلیام، میدونی این چه معنی داره؟
ویلیام :من به هر قیمتی که شده باشه اون شرکت رو بدست میارم، چه خانواده (خاویر) خوششون بیاد، چه نیاد.
یکی دیگه از دکمه های پیراهن سیاهم رو باز کردم، به صندلی عقب ماشین تکیه دادم و از هوای تازه و خنکی که از دریچه های کولر وارد فضای ماشین میشدن لذت میبردم.
ویلیام:برو خونه
کلمات رو همراه با نفسی که از دهنم خارج میشد به راننده گفتم
ماشین از حرکت ایستاد.کتم رو برداشتم و پیاده شدم، افرادم از قبل روی مسیر آسفالت شده عمارت برام صف کشیده بودن و منتظرم ایستاده بودن .شاید به نظر بیاد که دارم توی کارا زیاده روی میکنم اما بعضی وقتا به نمایش کشیدن قدرت الزامه تا رقیب هام دست و پاشونو جمع کنن و بدونن با کی طرفن .
سری براشون تکون دادم و به سمت اتاقم رفتم باید استراحت میکردم فردا صبح پرواز داشتم

forced loveWhere stories live. Discover now