لعنتی ...این درد وحشتناک بود ...خدای من ...چطور باید به کارخونه میرفتم
اشک هام رو پاک کردم و آروم از روی تخت بلند شدم پنگوئن وار به سمت کمد رفتم و کت و شلوارم رو پوشیدم
با قدم های آروم رفتم سمت در و بازش کردم
پله هارو دوتا یکی می رفتم پایین،سر اخرین پله داشتم با کله می خوردم زمین که یکی گرفتتم
سرم و که بلند کردم چشمم خورد به ویلیام
با اخمی غلیظ گفت:اگر نگرفته بودمت چی ؟سوار ماشین شو امروز خودم میبرمت
بعدم به سمت حیاط عمارت رفت و وارد ماشین شد
با درد وحشتناک به سمت ماشین رفتم و به محض اینکه نشستم بات عمیق تر وارد مقعدم شد و صدای نالم بلند شد
از ماشین پیاده شدم و وقتی خواستم در عقب ماشین رو باز کنم ویلیام گفت:چیکار میکنی ؟
پِدرو:نمیتونم بشینم میخوام روی صندلی عقب دراز بکشم
ویلیام: باید عادت کنی تو کارخانه ام میخوای روی میز بخوابی؟!
برگشتم و هر جور بود روی صندلی نشستم تا خود کارخونه تو جام وول میخوردم وقتی ماشین جلوی کارخونه ایستاد به سرعت پیاده شدم و خواستم به سمت کارخونه برم که ویلیام گفت:درش نمیاری مگر در موقع اظطراری ..خودم میام دنبالت
در ماشین رو کوبیدم و یه سمت کارخونه راه افتادم تمام سعی خودم رو کردم تا عادی راه برم
عصبی شده بودم از این درد
بدون توجه به سلام کردن کارمند ها به سمت اتاق کار رفتم در رو پشت سرم محکم بستم
پنگوئن وار به سمت کارخونه رفت .....پوزخندی زدم
و به سمت کلاب رفتم بایدبا(کلاوس)ملاقات میکردم
وقتی وارد کلاب شدم تمام اتفاقات با پِدرو از جلو چشمم گذشت و پوزخندی زدم ....الان به حتم در حد مرگ عصبی و درد داره
وارد اتاق مخصوص شدم و کلاوس از روی صندلی بلند شد و باهام دست داد و روی صندلی روبه روش نشستم
که گفت:از افردام شنیدم که خاویر از بعد از ملاقات با تو خودش رو تو عمارتش زندانی کرده
ویلیام :بهش هشدار دادم که زیاد پاپیچ من نشه من وقتی برای سر و کله زدن با خاویر ندارم اگه بازم دور و بر خودم ببینمش با یه شلیک خلاصش میکنم
کلاوس: راجب خاویر بعدا حرف میزنم ..اما ویلیام الان ازت میخوام که محموله اسلحه من رو با افرادت اسکورت کنی
ویلیام :میدونی که رد کردن اسلحه از منطقه مرزی ریسکش زیاده ...میتونی این ریسک رو بپردازی (پول منظورشه)
کلاوس:البته فقط میخوام اون اسلحه ها از مرز رد بشه
ویلیام:باشهخودم رو با بررسی مدارک وحساب و کتاب و تمدید قرارداد با گمرک سرگرم کردم و درد رو کمتر احساس میکردم اما هنوز هم وحشتناک و غیرقابل تحمل بود بعد از پایان کار از کارخونه زدم بیرون به سرعت به سمت ماشین ویلیام حرکت کردم
و در ماشین رو باز کردم و سوار شدم
YOU ARE READING
forced love
Romanceویلیام (کاپوی فیمیلیا)از پِدرو کارمند شرکت دشمنش خوشش میاد و چون پِدرو علاقه ای به مرد ها نداره ویلیام مجبور میشه که ...... کاپوی فمیلیا:(سر پرست خانواده )مافیا ها افراد گروهشون رو خانواده میدونن به رئیس این خانواده میگن کاپوی فمیلیا تکمیل شده