ویلیام :میدزدمش
بدون لحظه ای تردید، فکری که توی سرم گذشت رو به زبون آوردم.
-چند نفرو بفرست به این آپارتمان...
جان :چطوره این کار رو بسپارم به کارل ،اون همون طرفاست
جان این پیشنهادو داد اما من زیاد خوشم کارل زیادی محتاط عمل میکنه و لفتش میده....پِدرو
از رستوران که درومدیم از پیت جدا شدم
از جمعیت زیادی خوشم نمی اومد و ترجیح می دادم از خلوت
ترین جاها برم
وارد یکی از کوچه ها شدم به وسطای کوچه رسیدم که
چشمم به یه ون بزرگ مشکی افتاد
بی تفاوت از کنارش رد شدم اما هنوز چند قدم برنداشته بودم که دستمالی از پشت سر روی دهنم قرار گرفت ...........
YOU ARE READING
forced love
Romanceویلیام (کاپوی فیمیلیا)از پِدرو کارمند شرکت دشمنش خوشش میاد و چون پِدرو علاقه ای به مرد ها نداره ویلیام مجبور میشه که ...... کاپوی فمیلیا:(سر پرست خانواده )مافیا ها افراد گروهشون رو خانواده میدونن به رئیس این خانواده میگن کاپوی فمیلیا تکمیل شده