ویلیام

90 6 0
                                    

ازش خوشم اومد، شاید قبل از ملاقات با دار و دسته (خاویر) یه سکس میتونست ذهنم رو آروم کنه ...  داشت از صندلی میفتاد که مانع شدم ... بهش نگاهی انداختم ، کاملا مست بود
دستم رو به سمت باسنش بردم که تو بغلم تکون شدیدی خورد و با تعجب بهم نگاه کرد و با دست عقب هولم داد ، پوزخندی زدم وخواستم دوباره دستشو بگیرم که مشتش روی صورتم فرود اومد.
از واکنشش خیلی عصبی شدم جان خواست به سمتم بیاد که با دست مانع شدم  نمیخواستم درگیری پیش بیاد به خاطر همین به عقب هولش دادم و بعد از نیم نگاهی از کلاب خارج شد
پسره احمق  ...عیبی نداره به زودی متوجه اشتباه بزرگش میشه
جان:بچه ها رو بفرستم سراغش؟
چنان خشم و غصبی برگشتم بهش نگاه کردم که انگار هرلحظه ممکن بود با دستای خودم بکشمش.
ویلیام:فقط یک ساعت وقت داری
خیلی جدی اینو به زبون آوردم و به فضای خالی رو به روم خیره شدم و تکرار کردم:
ویلیام :توی لعنتی فقط 60 دقیقه فرصت داری تا بهم خبر بدی اون مرد کی بوده

forced loveWhere stories live. Discover now