پدرو :کجا میخوایم بریم ؟
ویلیام:۲۰دقیقه دیگه پایین باش
پوف کلافه ای کشیدم و به سمت اتاقم رفتم دوش کوتاهی گرفتم
و بعد به طبقه پایین رفتم
ویلیام رو دیدم که داشت به خدمه چیزی میگفت
به سمتش رفتم
پدرو:من آماده ام
نیم نگاهی بهم انداخت و بعد به سمت ماشین رفت
پدرو:هنوزم نمیخوای بگی کجا میریم ؟
ویلیام:جایی که اولین بار همو دیدیم
ویلیام ماشین رو جلوی کلاب پارک کرد
و بعد به سمتم اومد و بوسه ای روی لب هام کاشت لبخندی زدم و دستش رو گرفتمبه محض ورود تمام خاطرات اون شب مثل فیلم از ذهنم گذشت
به سمت بار رفتیم و ویلیام ویسکی سفارش داد
پدرو:تو برای چی اونشب به کلاب اومده بودی؟
ویلیام:اینجا یکی از کلاب های منه برای سرکشی اومده بودم
پدرو:خدای من پس من جلوی کارمند هات و تمام کسایی که تو رو میشناختن بهت مشت زدم
ویلیام:اشتباه میکنی کسی اینجا منو نمیشناسه که اگه غیر این بود الان اینجا نبودی
بهش نزدیک شدم و گفتم:خوشحالم که الان اینجام و کنار توام
خندید و لب هاش رو روی لب هام گذاشتویلیام به سمت مسئول بار رفت و گفت :بهترین اتاقت رو میخوام
پدرو:ویل ،اتاق برای چی ؟
مسئول بار کلید رو به ویل داد و بعد راهتماییمون کرد به سمت راهروی اتاق ها
ویل دستمو گرفت و به سمت اتاق برد و همین حین که منو میبوسد در اتاق رو باز کرد
و کت چرم رو از تنم بیرون آورد و منو روی تخت انداخت
خودش هم کتش رو بیرون آورد و روی من خیمه زد و مشغول بوسیدنم شد ۲ دقیقه بعد هر دومون لخت روی تخت بودیم
ویل از روی تخت بلند شد من رو هم بلند کرد و بعد منو به شکم روی تخت خم کرد
و پشتم قرار گرفت و بدون هیچ تعالی یکباره واردم شد
از درد ملحفه رو به دندون گرفتم
پدرو:آخ... ویلیامضربه هاش رو آروم تر کرد و کم کم صدای ناله های از روی لذتم توی اتاق پیچید
ویلیام دستش رو توی موهام پیچید و محکم اونا رو به دست گرفت
صدای برخورد بدنمون تو اتاق میپیچید
و بعد از چند دقیقه بالاخره ارضا شدیم
و سرمو روی بازو ویل گذاشتم
و روی شکمش خط های فرضی میکشیدم
VOCÊ ESTÁ LENDO
forced love
Romanceویلیام (کاپوی فیمیلیا)از پِدرو کارمند شرکت دشمنش خوشش میاد و چون پِدرو علاقه ای به مرد ها نداره ویلیام مجبور میشه که ...... کاپوی فمیلیا:(سر پرست خانواده )مافیا ها افراد گروهشون رو خانواده میدونن به رئیس این خانواده میگن کاپوی فمیلیا تکمیل شده