پِدرو

93 7 0
                                    

انگار تمام سال های عمر عقده شد بودن و امشب می خواستم
همشو فراموش کنم.
گلوم یکم سوخت ولی بازم سفارش دادم
صدای مردی رو شنیدم که مسئول بار گفت :لازم نیست
سرم کامل سنگین بود
از رو صندلی بلند شدم و چند قدم رفتم جلو که نزدیک بودبخورم زمین که اون مرد مانع شد
نگاهم و بهش انداختم
یه مردتقریبا ۳۰ ساله بود
دستش و که رو باسنم حس کردم تکون شدیدی خوردم و هولش دادم عقب خواست دوباره دستم و بگیره که مشتم تو صورتش فرود اومد به عقب هولم داد
تلو تلو خوران از در بار خارج شدم و به سمت خونه راه افتادم

forced loveDove le storie prendono vita. Scoprilo ora