❌ویرایش شده، پیشنهاد میکنم دوباره خونده شه❌
پارت دوم: مافیای مدرسههفته اول حضور تهیونگ داخل مدرسه سختتر و پیچیدهتر از روز اول بود. اون امگای فسقلی خیلی داخل مدرسه معروف بود و
بین آلفاها عجیب، محبوب بود. در حالی که پیشونیش رو به پنجره دفتر تکیه داد نگاهش کل محوطه رو رصد میکرد. نگاهش رو به جونگکوکی که بین انبوهی از آلفا نشسته بود داد و زیر لب گفت:
- شاید واقعا باید ادبش کنم.سرش رو از تصویر دعوا کردن امگای شکلاتی در حالی که با چشمهای درشتش بهش خیره شده تکون داد. صدای ملایم و نرمی از پشت سرش بلند شد.
- روزتون بخیر آقای کیم.نگاهش رو چرخوند و به آلفای مونث رو به روش خیره شد «مثلا چی میشد جونگکوک به جای دانشآموز دبیر بود؟!» سرش رو برای خانمهان تکون داد و زیر لب گفت:
- روز شما هم بخیر خانم هان.نگاههای مشتاقانه و اکلیلی زن روبه روش رو کم توی زندگی ندیده بود ولی مگه میتونست به شخص دیگه ای نگاه کنه در حالی که یه امگای شکلاتی توی محوطه طی دوهفته تمام هوش و حواسش رو برده بود. نمره کلاسی ها رو چک کرد نمره جانگ جونگکوک از همه براش مهمتر بود درسته که یه دبیر نباید بین دانشآموزاش فرق بزاره اما اون جفتش بود و خوشبختانه نمرهاش تا حالا زیر نَود نشده بود.
انگشتش رو روی عکس پرونده جونگکوک کشید و زیر لب گفت:
- حداقل نمرهات خوبه.همون لحظه داخل کلاس یازدهم «ب» امگای شکلاتی آروم پاش رو از توی کفشش در آورد و تقلبی که کف کفشش نوشته بود رو نگاه کرد چهرهاش از ندیدن جواب در هم رفت و سرش رو بلند کرد نگاه جزئی به مراقب انداخت و بعد مردمکهاش تمام بچههای کلاس رو رویت کرد تا روی یکی از آلفای های کلاس نگاه متوقف شد. آلفا که تقریبا نزدیک به دیوار سمت چپ اتاق بود با لبخونی گفت:
- سوال سه...نگاهش رو روی برگه انداخت و دستمال مچاله شده توی دستش رو باز کرد سوال سه رو گوشه دستمالش نوشته عطسه های الکی و پشت سر همی کرد و با اصرار از معلم اجازه بلند شدن گرفت گوشه دستمال رو کند و موقع رد شدن از کنار آلفا دستمال رو روی پاش انداخت؛ جواب سوال شش رو که مشکل داشت از دست اون ردیف خونده بود. با نیشخندی توی ذهنش بیان کرد شش نفر از هشت نفر اون سوال رو یک شکل جواب داده بودن. جونگکوک هم به تبعیت از اون شش نفر جواب رو نوشت.
بعد از تموم شدن امتحان کش و قوسی به بازوها و کمرش داد آنی دختر سمت راستیش در حالی که بغضش رو کنترل میکرد انگشتهاش رو توی هم فرو برد و نالید:
YOU ARE READING
𝑺𝒆𝒏𝒔𝒆𝒊|𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌
Fanfiction[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل میکنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «الهه ماه برای همه جفت خاصی رو تعیین کرده و کیم تهیونگ تمام عمرش رو وقف پیدا کردن جفتش کرد؛ درست زمانی ک...