6: Shy alpha

9.9K 1.1K 134
                                    

ویرایش شده، پیشنهاد میکنم دوباره خونده شه
پارت ششم: آلفای خجالتی

نفس تهیونگ داخل سینه اش حبس شد شکلاتش چی می‌گفت دلش برای اون تنگ شده بود میز رو دور زد و رو به روی جونگ‌کوک قرار گرفت امگای شکلاتی برای دیدن چشم‌های جذاب آلفا سرش رو بالا گرفت و نگاهی به چشم‌های پر حرف آلفا خیره شد. فرو رفتنش درون آغوش پر از علاقه تهیونگ مثل انفجار احساسات بود. دوست داشت زمان رو نگه داره تا ابد رایحه قهوه درون مشامش بمونه و بدنش بین دست‌های تهیونگ باقی بمونه.


- منم همینطور جونگ‌کوک، منم.

جونگ‌کوک تکونی خورد و سرش رو از سینه آلفای قهوه جدا کرد چشم‌هاش رو به سمت آلفای قهوه و با خنده نمیکنی پرسید:


- هدیه‌ام کوش؟

ابروهای تهیونگ بالا پرید و فشاری به تن امگا وارد کرد.


- نگو دل تنگیت برای هدیه بود.

- ام شاید.


تهیونگ خنده‌کنان ضربه‌ای به بینی دکمه‌ای جونگ‌کوک زد و زیر لب گفت:


- بعد از تموم شدن مدرسه یه کوچه بالا تر بیا تو ماشینم تا هدیه‌ات رو بدم.


•••


وارد خونه شد. نگاه به برامدگی کیفش کرد و زیر لب نالید:


- حالا چطور از یون قایمش کنم.


- جونگ‌کوکا.


با صدای یون آب گلوش رو قورت داد و بعد چهره یون‌ رو رو به روی در ورودی دید یونگی با چشم‌های ریز شده گفت:


- نیم ساعتی دم در وایستادی چیکار می‌کنی بیا داخل دیگه.

کیفش رو چسبید و پشتش پنهان کرد با لبخند دست‌پاچه ای لب زد:


- ا..الان میام.


یونگی موشکافانه پرسید:


- چرا عرق کردی؟


جونگ‌کوک آب‌ گلوش رو قورت داد و به سرعت جواب داد:


- عرق، این عرق نیست!


همینکه صدای زنگ تلفن خونه بلند شد. نفس آسوده‌ای کشید هر کی بود قطعا دستش رو می‌بوسید همینکه یونگی کمی ازش دور شد مثل جِت به سمت اتاقش پرواز کرد. وارد اتاقش شد و در رو پشت سرش محکم بست. قفسه سینه اش با هر تنفس بالا و پایین می‌شد.


روی زمین نشست و کیفش رو روبه روش روی زمین گذاشت. موقع حمل کردنش احساس ساقی مواد بودن رو داشت.


زیپ کیف رو کشید و به باکس بنفش رنگ خیره شد «آلفای جنتلمن» در باکس رو باز کرد. به عروسک پولیشی خرگوش نگاه کرد.

𝑺𝒆𝒏𝒔𝒆𝒊|𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌Where stories live. Discover now