«سلام، من جئون جونگکوکم. میتونم باهات تماس بگیرم؟ باید یه چیز مهم بهت بگم.»
به پیامی که سه ساعت از فرستاده شدنش میگذشت و هنوز هم جوابی براش دریافت نکرده بود، نگاه کرد و نفسش رو با صدا به بیرون فوت کرد.
بعد از دزدیده شدن جنجالیش، یک دور هم پیش یونگی بازخواست شد که چرا یک بار که کافیشاپ بهش سپرده شده، کارش رو درست انجام نداده و آلفای جوان بعد از درخواست یه مرخصی سه روزه، اعلام کرد که بعداً براش همهچیز رو تعریف میکنه و یونگی متوجه شد اوضاع زیاد خوب نیست.
وقتی به خونهاش برگشت؛ کلی با خودش کلنجار رفت. به این فکر کرد که میتونه به بوسان برگرده و خودش رو از دست اون خانوادهی پولدار و دیوونه نجات بده؛ اما از طرفی ترس تهدیدهای آلفای مسن باعث شد به این فکر بیفته که اونها خیلی راحت مشخصاتش رو پیدا کرده بودن؛ بنابراین آدرس خونهی پدر و مادرش رو هم میتونستن گیر بیارن.
درنهایت حتی زمانی که تصمیم گرفت فقط به حرفشون گوش بده و همهچیز رو بپذیره هم راضی نشد که بدون اطلاع قبلی و ناگهانی با امگای نارگیلی تماس بگیره؛ بنابراین یه پیام براش فرستاد تا اول واکنشش نسبت بهش رو ببینه.
گوشیش رو کنار گذاشت. تصمیم داشت حالا که مرخصی گرفته، ازش استفاده کنه و به خونهی به هم ریختهاش سر و سامونی بده. اینطوری سرگرم میشد و مدام پای گوشی نمینشست تا انتظار جواب پیامش رو بکشه.
دو ساعتی طول کشید که اتاق خوابش، آشپزخونه و پذیراییش رو کاملاً تمیز کنه و بعد هم یه دوش نسبتاً کوتاه بگیره.
بعد از عوضکردن حولهاش با لباسهای تمیز، دوباره خودش رو روی کاناپه انداخت تا موبایلش رو چک کنه و درجا با دیدن نوتیفیکشن پیام روی اسکرینش، کمی از جا پرید و پسووردش رو وارد کرد.
روی نوتیفیکشن ضربه زد و شروع به خوندن پیامی که از طرف امگا براش ارسال شده بود، کرد.
«سلام، الان کار دارم. نیم ساعت دیگه میتونی تماس بگیری.»
به ساعتی که پیام براش فرستاده شده بود، نگاه کرد و وقتی متوجه شد که دقیقاً نیم ساعت ازش گذشته، لبش رو با استرس روی زبونش کشید و روی آیکون تلفن بالای صفحه ضربه زد تا باهاش تماس بگیره.
*
«نه کودن، اینقدر زود جواب نده! بذار چند ساعتی بگذره. دم دستی باشی راحت میگیردت توی مشتش.»
وقتی تهیونگ با شنیدن صدای نوتیفیکشن پیام گوشیش و دیدنش شروع کرد به بالا و پایین پریدن و با ذوق جملهی «جونگکوک بهم پیام داده!» رو فریاد میزد، جیمین بهش گفت و بلافاصله موبایلش رو از دستش قاپید تا یه وقت خریت نکنه و جواب اون آلفای بیلیاقت رو زود نده.
YOU ARE READING
Jk Marry Me (Kookv)
Fanfiction➳ JK Marry Me تمامشده. ✔️ قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانهی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربین مخفیه رد میکنید. جونگکوک هم وقتی که اون امگای نارگیلی توی چشمهاش زل زده بود، با همین فکر ردش ک...