۱۷. آخرین قرص؛

2.2K 503 98
                                    

[پنج روز بعد]

هم‌زمان که خمیازه‌ی عمیقی می‌کشید، دست‌هاش رو بالا برد تا کش و قوسی به بدنش بده و به آلفای خاک بارون‌خورده که کنارش خوابیده بود، نگاه کرد.

صحنه‌های سکس دیشبشون مثل یه خاطره‌ی محو از ذهنش گذر کرد و باعث شد لب پایینش رو به دندون بکشه تا جلوی لبخندش رو بگیره.

سکس‌کردن با یه آلفا چیزی نبود که افتخار داشته باشه، به خصوص اگر یه امگای زیبا -مثل تهیونگ- باشی؛ اما امگای نارگیلی به خودش افتخار می‌کرد، چون میتش بیش از حد پاستوریزه بود و اینکه بالأخره تونسته بود یه رابطه‌ی جنسی کامل -و البته فوق‌العاده- رو باهاش تجربه کنه، یه بُرد محسوب می‌شد. خنده‌داره؛ اما حقیقت داره.

روی تخت نشست و خم شد تا ورق قرص بازدارنده‌ی هیتش که هنوز یه دونه داخلش باقی مونده بود رو برداره و با دیدن اون قرص، لحظاتی از شب گذشته رو به یاد آورد.

[فلش‌بک، چند ساعت قبل]

با احساس خیسی و قلقلک بین لپ‌های باسنش چشم‌هاش رو کلافه باز کرد و پاهاش رو به همدیگه فشار داد.
کمی توی جاش تکون خورد و وقتی متوجه شد هیچ‌جوره نمی‌تونه بخوابه، توی جاش نیم‌خیز شد. به‌سمت پاتختی خم شد و با استفاده از نور فلاش موبایلش، داخل تک‌کشوش رو چک کرد تا قرصش رو پیدا کنه.

ورق قرص رو توی مشتش گرفت و نگاه مرددش رو بین اون و آلفای خوابیده‌ی کنارش چرخوند‌. و درنهایت بعد از پایین انداختنش، فلاش موبایلش رو خاموش کرد و به‌سمت جونگ‌کوک چرخید.

_کوو؟ می‌شه بیدار بشی لطفاً؟

هم‌زمان که بازوش رو آروم تکون می‌داد تا بیدارش کنه، صداش زد و زیاد طول نکشید که پلک‌های پسر بزرگ‌تر از همدیگه فاصله بگیرن و چشم‌هاش با گیجی به امگای بی‌قرار و پریشون نگاه کنن.

_چی شده؟

با لحنی خواب‌آلود پرسید و تهیونگ لب پایینیش رو به دندون کشید.

_متأسفم که خوابت رو به هم ریختم؛ اما بدنم شروع کرده به داغ‌شدن و ترشح اسلیک، از طرفی قرص‌هام هم تموم شدن...

در حقیقت کم پیش می‌اومد که کسی توی روز آخر هیتش به این حال و روز بیفته؛ اما امگای نارگیلی همیشه خوش‌شانس نبود و قصد داشت این بار از بدشانسیش به نفع خودش سوءاستفاده کنه.

آلفای جوان درحالی که هنوز هم کمی به‌خاطر خواب گیج بود، به حالت نشسته دراومد و پسر کوچیک‌تر رو به‌سمت خودش کشید تا بغلش کنه.

_خیلی‌خب، مشکلی نیست نارگیل. نفس عمیق بکش، هوم؟ من اینجام.

تهیونگ سرش رو توی گردن میتش فرو برد تا رایحه‌اش رو استشمام کنه و درحالی که خیس‌شدن بیشتر بین پاهاش رو احساس می‌کرد، گردن پسر رو با حلقه‌ی دست‌هاش احاطه کرد.

Jk Marry Me (Kookv)Where stories live. Discover now