[پنج روز بعد]
همزمان که خمیازهی عمیقی میکشید، دستهاش رو بالا برد تا کش و قوسی به بدنش بده و به آلفای خاک بارونخورده که کنارش خوابیده بود، نگاه کرد.
صحنههای سکس دیشبشون مثل یه خاطرهی محو از ذهنش گذر کرد و باعث شد لب پایینش رو به دندون بکشه تا جلوی لبخندش رو بگیره.
سکسکردن با یه آلفا چیزی نبود که افتخار داشته باشه، به خصوص اگر یه امگای زیبا -مثل تهیونگ- باشی؛ اما امگای نارگیلی به خودش افتخار میکرد، چون میتش بیش از حد پاستوریزه بود و اینکه بالأخره تونسته بود یه رابطهی جنسی کامل -و البته فوقالعاده- رو باهاش تجربه کنه، یه بُرد محسوب میشد. خندهداره؛ اما حقیقت داره.
روی تخت نشست و خم شد تا ورق قرص بازدارندهی هیتش که هنوز یه دونه داخلش باقی مونده بود رو برداره و با دیدن اون قرص، لحظاتی از شب گذشته رو به یاد آورد.
[فلشبک، چند ساعت قبل]
با احساس خیسی و قلقلک بین لپهای باسنش چشمهاش رو کلافه باز کرد و پاهاش رو به همدیگه فشار داد.
کمی توی جاش تکون خورد و وقتی متوجه شد هیچجوره نمیتونه بخوابه، توی جاش نیمخیز شد. بهسمت پاتختی خم شد و با استفاده از نور فلاش موبایلش، داخل تککشوش رو چک کرد تا قرصش رو پیدا کنه.ورق قرص رو توی مشتش گرفت و نگاه مرددش رو بین اون و آلفای خوابیدهی کنارش چرخوند. و درنهایت بعد از پایین انداختنش، فلاش موبایلش رو خاموش کرد و بهسمت جونگکوک چرخید.
_کوو؟ میشه بیدار بشی لطفاً؟
همزمان که بازوش رو آروم تکون میداد تا بیدارش کنه، صداش زد و زیاد طول نکشید که پلکهای پسر بزرگتر از همدیگه فاصله بگیرن و چشمهاش با گیجی به امگای بیقرار و پریشون نگاه کنن.
_چی شده؟
با لحنی خوابآلود پرسید و تهیونگ لب پایینیش رو به دندون کشید.
_متأسفم که خوابت رو به هم ریختم؛ اما بدنم شروع کرده به داغشدن و ترشح اسلیک، از طرفی قرصهام هم تموم شدن...
در حقیقت کم پیش میاومد که کسی توی روز آخر هیتش به این حال و روز بیفته؛ اما امگای نارگیلی همیشه خوششانس نبود و قصد داشت این بار از بدشانسیش به نفع خودش سوءاستفاده کنه.
آلفای جوان درحالی که هنوز هم کمی بهخاطر خواب گیج بود، به حالت نشسته دراومد و پسر کوچیکتر رو بهسمت خودش کشید تا بغلش کنه.
_خیلیخب، مشکلی نیست نارگیل. نفس عمیق بکش، هوم؟ من اینجام.
تهیونگ سرش رو توی گردن میتش فرو برد تا رایحهاش رو استشمام کنه و درحالی که خیسشدن بیشتر بین پاهاش رو احساس میکرد، گردن پسر رو با حلقهی دستهاش احاطه کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/365157342-288-k661089.jpg)
YOU ARE READING
Jk Marry Me (Kookv)
Fanfiction➳ JK Marry Me تمامشده. ✔️ قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانهی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربین مخفیه رد میکنید. جونگکوک هم وقتی که اون امگای نارگیلی توی چشمهاش زل زده بود، با همین فکر ردش ک...