از زمانی که موبایلش رو قطع کرد و همزمان با گفتن «یه کار مهم برام پیش اومده» به یونگی کافیشاپ رو ترک کرد، تا زمانی که با تاکسی به دم در آپارتمانش رسید، فقط پونزده دقیقه سپری شد و بعد کلید رو با عجله توی قفل در چرخوند.
حتی توی تاکسی هم میتونست بیقراری گرگش رو احساس کنه و حالا که نزدیک در بود و میتونست رایحهی غلیظشده از شهوت امگا رو استشمام کنه، اون بیقراری بیشتر هم شده بود.
به محض اینکه در رو باز کرد، تونست تهیونگ رو ببینه که با حالتی آشفته درحالی که یکی از پیرهنهای خودش که تا اون لحظه بین دستهاش بود و به بینیش میفشرد رو روی زمین میانداخت، با عجله بهسمتش قدم برمیداشت.
فوراً به داخل قدم برداشت و درست بعد از اینکه صدای بستهشدن در توی خونه پیچید، پسر جوانتر بهش رسید و بدون لحظهای تأمل دستهاش رو حلقهوار دور گردنش انداخت.
سرش رو توی گردنش فرو برده بود و درحالی که تلاش میکرد با نفسهای عمیق رایحهی همسرش رو استشمام کنه، بدنش رو بیشتر بهش چسبوند.
جونگکوک دستهاش رو دور پهلوهای امگا حلقه کرد و دستهکلید توی دستش رو بیاهمیت روی زمین رها کرد. نمیدونست این بهخاطر گرگش و پیوندشونه یا نه؛ اما در اون لحظه میخواست تمام توجه و اهمیتی که توی وجودش بود رو به پسر بده.
_خوبی؟
بهآرومی پرسید و تهیونگ با کمی مکث بعد از قورتدادن آب دهانش پاسخ داد:
_مطمئن نیستم...
آلفا سرش رو کمی عقب برد تا به صورت امگا نگاه کنه و یکی از دستهاش رو از دور کمرش برداشت تا روی گونهاش بذاره.
_کوو مراقبته کلهنارگیلی.
بهآرومی گفت و بعد از حرفش لبهاشون رو به همدیگه رسوند.
بوسههایی که روی لبهای پسر میذاشت، کوتاه اما محکم بودن و هیچ فاصلهی زمانیای بینشون وجود نداشت.متوجه اینکه امگا داشت رونهاش رو به همدیگه فشار میداد، شد و به همین خاطر برای لحظهای سرش رو عقب برد.
تهیونگ بهسرعت مجدداً سرش رو جلو برد تا ببوسدش و این بیقراری توی حرکاتش باعث شد جونگکوک یکی از دستهاش رو پشت کمرش، و دست دیگهاش رو زیر زانوهاش بذاره و بلندش کنه.
میتونست از روی بیژامهی ساتن و کوتاهی که پسر به تن داشت، به راحتی ببینه که عضوش سخت شده و مطمئناً فشردن رونهاش به همدیگه هم بهخاطر خارش و قلقلک ناشی از ترشح اسلیک بود.
زمانی که پسر توی هیت رو بهسمت اتاقشون میبرد، اون بیکار نموند و با حلقهکردن دستهاش دور گردن آلفا، کمی خودش رو توی بغلش بالاتر کشید تا زبونش رو روی رد مارک گردنش بکشه؛ درحالی که چشمهاش تقریباً بسته بودن.
![](https://img.wattpad.com/cover/365157342-288-k661089.jpg)
YOU ARE READING
Jk Marry Me (Kookv)
Fanfiction➳ JK Marry Me تمامشده. ✔️ قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانهی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربین مخفیه رد میکنید. جونگکوک هم وقتی که اون امگای نارگیلی توی چشمهاش زل زده بود، با همین فکر ردش ک...