۱۳. میتِ پاستوریزه؛

3.9K 663 58
                                    

زوج جوان بدون اینکه صبحونه بخورن، بعد از نوبتی سرویس‌رفتن، شستن‌ صورت‌هاشون و مسواک‌زدن درحالی که تهیونگ شونه‌ها و پایین‌تنه‌اش رو ریز تکون می‌داد و برای خودش بدون موزیک می‌رقصید، حاضر شدن و به‌سمت خونه‌ی پدری تهیونگ به راه افتادن.

از اونجایی که صبح بود و همه توی راه محل کار، مدرسه و دانشگاهشون بودن، تقریباً نیم ساعت طول کشید تا به محل مورد نظرشون برسن و بعد از اینکه تهیونگ حسابی با گرفتن کلی آغوش از پدرش رفع دلتنگی کرد -هنوز بیست و چهار ساعت هم از بار آخری که همدیگه رو دیده بودن نمی‌گذشت- ته‌سانگ دستور داد تا برای دو پسر صبحانه‌ای مفصل آماده کنن و در انتها هر سه دور میز غذاخوری جا گرفتن.

آقای کیم صندلی همیشگیش که رأس میز قرار داشت رو اشغال کرد و زوج تازه ازدواج‌کرده سمت راستش دوتا صندلی کنار همدیگه رو برای نشستن انتخاب کردن.

جونگ‌کوک چاپستیکش رو به دست گرفته بود و هم‌زمان که با سبزیجات سرخ‌شده‌ی توی ظرفش بازی می‌کرد و به بخاری که از کاسه‌ی برنج جلوش بلند می‌شد نگاه می‌کرد، توی این فکر بود که دلیل احضار شدنشون به اونجا چی می‌تونست باشه؛ چون تا اون لحظه بعد از گذشتن پونزده دقیقه از اومدنشون، ته‌سانگ هنوز حرف خاصی نزده بود.

_چکارمون داشتی بابا؟

امگای نارگیلی با دهانی پر، از پدرش پرسید و هم‌زمان با چاپستیکش لقمه‌ی بعدیش رو حاضر کرد تا به محض قورت‌دادن محتویات توی دهانش، لقمه‌ی بعدی رو بخوره.

_نمی‌خوایید اول صبحونه بخورید و بعد بگم؟

آلفای میانسال با لحنی معمولی پرسید و درحالی که جونگ‌کوک فقط بهش نگاه می‌کرد، تهیونگ شونه‌هاش رو بالا انداخت و درحالی که آخرین ذرات توی دهانش رو می‌جوید، پاسخ داد:

_فرقی نداره.

مرد سرش رو به نشونه‌ی تأیید تکون داد و با کمی مکث، دستش رو توی جیب کتش فرو برد و تعدادی برگه‌ که روشون آرم و نوشته‌های مختلفی حک شده بودن رو بیرون آورد. اون‌ها رو روی میز گذاشت و هم زمان که با کف دستش به‌سمت دو پسر هلش می‌داد، به حرف اومد:

_می‌تونید این رو یه هدیه‌ی کوچیک از طرف من برای ازدواجتون در نظر بگیرید.

امگای جوان هم‌زمان که فکش با جویدن غذا مشغول بود، کاغذها رو برداشت و بعد از چند لحظه چشم‌هاش درشت شدن.
نگاه شوکه‌اش رو به پدرش دوخت و حیرت‌زده پرسید:

_ماه عسل؟!

ته‌سانگ با لبخندی کمرنگ سرش رو کوتاه تکون داد و بعد نگاهش به چهره‌ی بهت‌زده گیج‌شده‌ی آلفای جوان مقابلش افتاد.
یک تای ابروش رو بالا برد و بعد از چند ثانیه مکث پسر رو مخاطب قرار داد:

Jk Marry Me (Kookv)Where stories live. Discover now