_زود باش بلند شو آلفای خوابآلود!
شنیدن صدای آشنای نسبتاً بلندی بالای سرش که جملههایی مشابه همدیگه رو تکرار میکرد، باعث شد کمکم پلکهاش رو از همدیگه فاصله بده و متوجه بشه که اون صدا بخشی از خوابش نبوده.
_خیلی میخوابیها، بلند شو و خودت رو به آب برسون.
امگای جوان که انگار سرحالتر از همیشه بود و موضوع دیشب رو به کل فراموش کرده بود، همزمان با حرف زدنش بازوی پسر خوابیده روی تخت رو تکون میداد تا بیدارش کنه و بالأخره وقتی آلفا شروع به حرکت و کشیدن بدنش و بازکردن دهانش برای کشیدن خمیازه شد، عقب کشید و بهسمت کاناپهی توی اتاق رفت.
_تا دوش بگیری یهکم این بروشورها رو چک میکنم کوو. بعدش حاضر میشیم و میریم پایین تا صبحونه بخوریم.
جونگکوک درحالی که چشمهاش رو با یه دستش میمالید، تیشرتش که توی خواب تا وسط شکمش بالا اومده بود رو مرتب کرد و نیمخیز شد.
با حرکاتی خسته از تخت پایین رفت و بعد همزمان که برای دومین بار خمیازه میکشید، وارد دستشویی شد.توالت و وان با یه پردهی کدر از همدیگه جدا شده بودن. آلفا ابتدا بهسمت توالت رفت و بعد از خالیکردن مثانهاش، لباسهاش رو آویزون کرد و به اونطرف پرده رفت.
بعد از یه دوش پونزده دقیقهای و گرفتن خیسی موهاش با حوله، مسواک زد و در انتها درحالی که یکی از حولههای تنپوش هتل رو به تن داشت، وارد اتاق شد.
تهیونگ طبق حرفش با بروشورها ور میرفت و توی دست دیگهاش موبایلش رو داشت؛ طوری که انگار مکانهای روی بروشور رو سرچ میکرد تا راجع بهشون اطلاعات کسب کنه.
پسر بزرگتر بهسمت چمدونی که لباسهای خودش درونش قرار داشتن، حرکت کرد و بعد از انتخاب لباسهایی مناسب، شروع به پوشیدنشون کرد.
همزمان تهیونگ هم لباسهایی که از قبل کنار گذاشته بود رو با ست شیری توی تنش عوض کرد.
جونگکوک بهطرز عجیبی هنوز هم میتونست تپش شدید قلبش و میل عجیبش برای نزدیکبودن به اون امگا رو حس کنه و این کمی نگرانش میکرد. میدونست که هنوز چند روز تا راتش مونده، پس اینها نمیتونستن علائم اون باشن؛ اما دقیقاً چه کوفتی باعث میشد رایحهی نارگیل پسر جوانتر نسبت به همیشه شیرین و خوشبو و خوشمزهتر بهنظر برسه؟! باید این رو میفهمید!
زوج جوان بعد از حاضرشدن و برداشتن وسایل مورد نیازشون از اتاق خارج شدن و خودشون رو با آسانسور به طبقهای که آشپزخونه و غذاخوریِ هتل درش وجود داشت، رسوندن.
برای صبحونه رولت تخم مرغ به همراه کمی بیکن سفارش دادن و بعد از خوردنشون، به لابی رفتن و از مسئول پذیرش خواستن که براشون یه تاکسی به مقصد «شهر قدیمی» بگیره.
DU LIEST GERADE
Jk Marry Me (Kookv)
Fanfiction➳ JK Marry Me تمامشده. ✔️ قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانهی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربین مخفیه رد میکنید. جونگکوک هم وقتی که اون امگای نارگیلی توی چشمهاش زل زده بود، با همین فکر ردش ک...