7

1K 178 28
                                    

2016

″جونگکوک! اون‌ها دارن کیم رو میزنن. عجله کن.″
ساعت مطالعه بود و جونگکوک سخت مشغول درس خوندن اما این یونگی بود که بالاخره بعد مدت‌ها چهره‌ی سردش با نگرانی همراه شده بود و برای کمک به سمت جونگکوک که کل مدرسه میدونستن هوای ′کیم خوک′ رو داره اومده بود.
صدای خنده‌های بچه‌ها و کلمه ′کیم خوک′ بینشون رد و بدل میشد پس به اندازه کافی اعصاب پسر رو خورد میکرد تا به همون سرعت بلند شه و به سمتی که یونگی اشاره کرده بود بدوه.

طبق انتظار ته راهرو یانگون و نوچه‌هاش جمع شده بودند و پسری کنار یانگون که جونگکوک حتی به خودش زحمت به یاد داشتن اسمش رو نداده بود لگد‌های بی‌رحمانه‌ای به تن پسری که پشت اون سه میلرزید میکوبید؛
تنی اون پشت میلرزید و صدای ناله‌هایی بلند میشد که جونگکوک میخواست به این فکر کنه که تهیونگ نیست؛ اما بود.

وقتی از پشت به یانگون حمله کرد و پسر رو به دیوار کوبید نوچه‌های ترسیده‌اش جرعت نزدیک شدن بهش رو نداشتند؛ چون اون جونگکوک بود.
توی مدرسه به نمره‌اول روانی میشناختنش، به طور غیرقابل باوری همه ازش دوری میکردند پس تبدیل به یه وحشت توی مدرسه شده بود.

″داری چه غلطی میکنی یانگون؟″
وقتی توی صورت یانگون زمزمه کرد خنده‌ای وحشیانه‌ای روی صورتش بود که برای یانگون کمی ترسناک بود چون همین حالا هم جونگکوک بخاطر حل کردن سوال‌های ریاضی صورتش عرق کرده و قرمز بنظر میرسید اما اینکه انقدر آروم بود وحشتناک بود.

یانگون سعی کرد صورتش رو از پسر فاصله بده:
″این به تو ربطی نداره جئون!″
صداش به طرز قابل توجهی میلرزید پس جونگکوک احساس قدرت بیشتری کرد.

″جلوش زانو بزن.″
وقتی اینو میگفت میدونست این خط شروع یه جنگ اعصابه اما در نهایت این تنها کاری بود که میتونست برای پسری که کنار دیوار افتاده بود و جونگکوک از لحظه‌ای که به سمت اون‌ها اومده بود بهش نگاهب ننداخته بود.

″چی؟ جئون دیوونه شدی؟″
یانگون خنده‌های ترسناک و شایعه‌های مرموز توی مدرسه نداشت اما بی‌رحم بود؛ هر چند که مهم نبود اما بی رحمی در مقابل تهیونگ؟ همین برای اینکه منفور باشه کافی بود.

″اره فکر کنم دیوونه شدم؛ بهت گفتم دیگه بهش نزدیک نشی!″
احتمالا بچه‌های مدرسه باهوش بودند که فکر میکردن جئون یه روانیه چون که بود، با خنده‌ی دندون نماش پیشونیش رو به بینی یانگون کوبیده بود و خط خونی که کنار شقیقه‌اش پایین اومده بود بنظر با اون لبخند روی لبهاش تصویر هماهنگی ساخته بود؛ هر چند که به طور واضحی سرخی خون متعلق به خودش نبود.

سر عقب رفته یانگون با گرفتن شونه‌هاش توسط جونگکوک به حالت قبل برگشت و بخاطر فشاری که به شونه‌هاش وارد میشد مجبور شد زانو بزنه تا ′جئون روانی′ شونه‌هاش رو نشکونه.

seven chamomilesDonde viven las historias. Descúbrelo ahora