Part3 قدم اول؟

478 93 19
                                    

جیمین و هوسوک و یونگی جلوتر از ما به سمت سالن غذاخوری حرکت میکردن و من و تهیونگ پشتشون بودیم.
وقتی فهمیدم حواسشون به ما نیست، موقعیت رو مناسب دونستم تا سر تهیونگ رو از تنش جدا کنم!
به هرحال فکر نکنم اونقدرها هم نیازش داشته باشه چون اینطور که من میبینم از مغز داخلش هیچ استفاده ای نمیکنه!

+ احمق، چرا اینکارو کردی؟ تو که میدونی نمیتونم باهاش چشم تو چشم بشم!

حواسم بود که صدام رو پایین نگه دارم اما این چیزی از حرص داخل صدام کم نمیکرد.

- هی هی هی اروم باش کوکی، خسته شدم خب
+ واضح تر حرف بزن تا همینجا جلوی همه لختت نکردم

نیشخندی زد و بازوش رو دور گردنم انداخت.

+ منحرف عوضی

ناگهان قیافه مضحکش جدی شد.
- کوک تو دو ساله که از دور نگاش میکنی، چرا نمیخوای یه قدم به سمتش برداری؟

بازوش رو از دور گردنم برداشتم و به فکر فرو رفتم...
حق با تهیونگ بود...
اما من هم ترسو تر از این حرف ها بودم...

+ میدونی که جرأتشو ندارم هیونگ، من فقط... آه نمیدونم
- تو چی؟
+ فقط... نمیتونم

من حتی نمیدونم گرایش اون لعنتی چیه!
دختر هارو پس میزنه اما تا به حال با هیچ پسری هم ندیدمش...
خب چه برداشتی میتونم داشته باشم؟

- خیلی خب خرگوش، بشین و همه چیو بسپار به هیونگ کار راه بندازت
+ چی؟ نه نه نه لطفا کاری نک-
- هی جیمین، جونگکوک کارت داره

من نمیدونم یک نفر چندبار میتونه بمیره اما نیاز دارم تهیونگ رو بکشم و دوباره زنده شه تا بتونم به ده روش دیگه هم به قتل برسونمش!
جیمین به سمت ما برگشت و قدم هاش رو کند کرد تا بهش برسیم.
هاج و واج رفتن تهیونگ پیش هوسوک و یونگی رو نظاره میکردم و باورم نمیشد که دوست عوضیم همچین کاری باهام کرده باشه!
به خودم اومدم و چشم های پر سوال جیمین رو دیدم که بهم خیره شدن و منتظرن تا حرف بزنم.

من میتونم...

+ عاممم خب راستش من یه مشکلی توی درس جدید دارم و... و خب از اونجایی که تو نمره ت داخل این مبحث خوبه... میشه... میشه که...
_ اوه کمک میخوای؟ حتما جونگکوکی، بعد نهار درموردش صحبت کنیم؟
+ عام خب... اره اره عالی میشه، ازت ممنونم

لبخندی به شیرینی شکلات موردعلاقم روی صورتش نقش بست و من رو از قبل بیشتر شیفته خودش کرد...
از اینکه بهش دروغ گفتم عذاب وجدان داشتم اما مغز لعنتیم هیچ بهانه دیگه ای سراغ نداشت تا بتونم با پارک جیمین محبوب وقت بگذرونم...
درس جدید رو بلد بودم و نمره کاملی هم از مباحث قبلیش گرفته بودم...
اما حدس زدن اینکه اون به من و نمره م توجهی نکرده بود کار سختی نیست وگرنه متوجه میشد که من هیچ مشکلی ندارم...
من هیچوقت عادت نداشتم از کسی کمک بگیرم و همیشه خودم به مشکلات درسیم رسیدگی میکردم...

دیگه صحبتی بینمون رد و بدل نشد و یکم بعد همگی وارد سالن بزرگ غذاخوری شدیم.
هر کسی که سینی خودش رو پر میکرد سر میزی مینشست تا بقیه هم بتونن از سلف استفاده کنن.
غذای ویژه امروز خورشت کاری بود که زیاد با معده من سازگاری نداشت...
همه سینی هاشون رو از انواع ترشی و سوسیس و پیراشکی و خیلی چیزاهای دیگه پر کرده بودن و من فقط نگاهشون میکردم.
اگر دارید فکر میکنید که آدم بدغذایی هستم... خب متاسفم درست حدس زدید!
برعکس من، تهیونگ همه نوع غذایی رو دوست داره و به معنای واقعی کلمه حتی اگه گوشت آدم هم جلوش بزارن میتونه کلشو بخوره...

خیلی آروم و بدون جلب کردن توجه کسی، مشغول ناخنک زدن به غذام بودم و طوری که انگار یک مشت حشره داخل ظرف روبرومه بهش نگاه میکردم.

_ جونگکوکا گرسنه ات نیست؟
هوسوک بود که پرسید و باز هم قبل از اینکه حرفی بزنم تهیونگ جای زبونم دست به کار شد.
- نمیدونی چه آدم بدخوراکیه، باید صداش کنیم پرنس جونگکوک چون این غذاها باب میل ایشون نیست
+ ته!
- دروغ میگم؟
قیافه دراماتیکی به خودش گرفت که باعث شد هوسوک هم به خنده بیوفته.

بی اهمیت بهشون به بازی با غذام ادامه دادم و هر از گاهی یکم کیمچی یا جوانه لوبیا داخل دهنم میزاشتم.
سر شیرموز رو باز کردم و یکم ازش سر کشیدم.
بی هدف بچه ها رو که سر میزهای دیگه نشسته بودن نگاه میکردم و مدل موهاشون رو جاج میکردم.
تهیونگ هر از گاهی یک قاشق از برنج و خورشت داخل سینی من برمیداشت و در کمال پررویی با سر و صدا میجوید.

با بلند شدن جیمین نگاه هامون به سمتش معطوف شد.
_ من سیر شدم، میرم کتابخونه، جونگکوکا تو هم اگه دیگه چیزی نمیخوری بیا بریم
آب دهنم رو قورت دادم و بدون اهمیت دادن به نگاه شیطانی تهیونگ از جام بلند شدم و دنبال جیمین راه افتادم.

این یک نوع خورشت کاریه که با خامه درست شده

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این یک نوع خورشت کاریه که با خامه درست شده.

دارم سعی میکنم تو هر پارتی که جدید آپ میشه کلمات بیشتری بنویسم:)
ممنون که ووت میدید💙🦋
کامنت یادتون نره:>🤌

A Silent Look/KookminWhere stories live. Discover now