با شنیدن تقه های محکمی که به در میخورد به زور چشم هام رو باز کردم.
انگار بهشون چسب زده بودن، چون بعد دو ثانیه دوباره بسته شدن.
× جونگکووووک
بخاطر اون صدای بلند که کم از صدای رعد و برق نداشت، ترسیدم و از تخت پایین افتادم.
نچی کردم و با حالت زاری با چشم های بسته دوباره روی تخت نشستم.
× درو چرا بستی؟صدای داد و فریاد های مادرم رو شنیدم و بعد تقه های محکمی که به در میخورد، باعث شد خواب به کلی از سرم بپره.
× جونگکوووک زنده اییی
آهی کشیدم و ادای گریه کردن درآوردم.
چون محض رضای خدا، یهویی از خواب پریده بودم و سرم داشت به درد می افتاد.
+ زنده اممممممثل خودش فریاد زدم و دوباره روی تخت دراز کشیدم، اما با حس چیز سفتی زیر بدنم دوباره به حالت نشسته در اومدم.
× یه ساعت دیگه باید بری مدرسه، دیرت نشه ذلیل شده
+ باشههههصدای غرغرهاشو موقعی که داشت از در دور میشد رو میشنیدم اما توانی برای اهمیت دادن نداشتم.
به کنارم نگاهی انداختم و با دیدن جیمین چشم هام چهار تا شدن.
با اون همه داد و فریاد مثل یه بچه معصوم خوابیده بود و لپ نرمش بخاطر فشار بالشت برامده شده بود.
لب های صورتیش درشت تر از حد معمول بودن و پتو بین پاهاش پیچ خورده بود.
از شدت کیوت بودن این صحنه قلبم فشرده شد.کور کورانه دنبال گوشیم گشتم و با پیدا نکردنش زیر بالشت، پایین تخت رو نگاه کردم اما اونجا هم نبود.
+ از زمین و زمان داره برام میباره
بالا تنه ام رو از روی تخت سمت زمین خم کردم و دستم رو روی فرش کشیدم.
دستم رو زیر تخت بردم و با لمس گوشی، خوشحال از پیدا کردنش خواستم کمرم رو صاف کنم که با فشاری که از پشت بهم وارد شد روی زمین افتادم.
+ آخخخآرنجم روی فرش ساییده شده و کمرم هم درد گرفته بود.
+ فاک
با دیدن جیمین که جای منو اشغال کرده و توی خواب ملچ و ملوچ میکنه، اخم هام از هم باز شدن و دردم رو از یاد بردم.
کیوت ترین صحنه ای بود که تو کل زندگیم میتونستم ببینم.
ولی باید بیدارش میکردم وگرنه دیر میرسیدیم به کلاسمون.+ جیمین جامان جیمین جامان جیمین پارک جیمین پارک جیمین پارک جیمین
اخمی روی پیشونیش نشست و غلت زد و پشتش رو به من کرد.
کنارش روی تخت نشستم و سمت گوشش خم شدم.
+ جمن جمن جمن جمن جمن جمنبا ضربه ای که توسط آرنجش به سینه ام زد ناله ای کردم و نیشگونی از بازوش گرفتم.
طی یک حرکت غیر منتظره منو روی تخت پین کرد و بازوهام رو گرفت تا از جام تکون نخورم.
پاهاش رو دو طرف بدنم گذاشت و با نگاه خمار و چشم های پف کرده اول صبحش بهم خیره شد.
آب دهنم رو صدا دار قورت دادم و لبخند مضحکی به قیافه عبوس ولی همچنان بانمکش زدم.- اینجا چی داریم؟ یه خرگوش شیطون؟ باید یه لقمه چپت کنم؟!
با صدای بم و گرفته اش گفت که مو به تنم سیخ شد.
توانایی کام شدن با همین صدای لعنت شده اول صبحش رو داشتم.
+ نـ..نه لطفا بزار... بزار برم چاق شم بعد بیا منو بخور
![](https://img.wattpad.com/cover/368908432-288-k273812.jpg)
YOU ARE READING
A Silent Look/Kookmin
Fanfictionپارک جیمین! دانش آموز ممتاز کلاس B که رویای یک مکالمه عادی داشتن با اون رو باید همراه خودم به گور ببرم... کسی که جذاب و باهوشه و همچنین محبوب دل همه ست... اما من؟ من کسی ام که هیچکس نمیبینتش... حتی پارک جیمین... کاپل: کوکمین کاپل فرعی: سُپ ژانر:...