Part17 احساس نزدیکی

382 79 13
                                    

با چیزی که دیدم چشم هام نزدیک بود از حدقه بزنن بیرون!

جیمینی که دو دکمه اول پیراهنش باز بودن و به دست هاش تکیه داده بود، زیادی هات بنظر میرسید.
مثل جن زده ها نگاهمو ازش گرفتم و به بوم روبروم زل زدم.
با صدای فرود اومدن پاهاش روی زمین یکم از جام پریدم.

- گرمه
بعد از این حرف تنها پنجره داخل کلاس رو باز کرد.
صدای قدم هاش رو میشنیدم که به سمتم میومد و بعد پشت سرم متوقف شد.
دست چپش رو گذاشت روی شونه ام و سمت بوم خم شد.
صورتش دقیقا کنار صورت من بود.
- آسمون؟

سعی کردم خونسردیم رو حفظ کنم و دلیلم برای تغییر طرح رو درست و بدون لکنت بیان کنم.
+ خب نگاه کن...اینجا...اینجا ها رنگ سفید و صورتی و بنفش زیاد بود و اولین چیزی که به ذهنم رسید...خب ابر های پفکیِ پاستلی بودن، اینجارو میبینی؟ بنظرت شبیه دوتا نهنگ نیستن؟ دو تا نهنگ توی آسمون چیز جالب و خاصی میشه

تصویری که داخل ذهنم ساخته بودم باعث شده بود با ذوق و اشتیاقی که دست خودم نبود در موردش صحبت کنم.

+ نظرت چیه؟
سرم رو سمتش برگردوندم که نگاهش رو روی خودم دیدم.
دستپاچه من و منی کردم و پشت سر هم پلک زدم.
چه بلایی داره سر من و قلب بیچارم میاره؟!

- عالیه جونگکوکا، هر وقت خسته شدی بده بقیشو من انجام بدم
نگاه خمار و جدیش، جاش رو به یه نگاه مهربون با یه لبخند شکری داد.
صاف ایستاد که بازدمم رو هوف مانند بیرون دادم.
مطمئنم یه روز بخاطر حرکات ضد و نقیضش جلوش غش میکنم.

  ✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲

با صدای همهمه لای پلک هام رو آروم از هم فاصله دادم.
خمیازه ای کشیدم و چشم هام رو با مشت هام مالوندم.
گیج و منگ به اطراف نگاه کردم و کمی که هوشیار تر شدم، تونستم سنگینی چیزی رو روی شونه راستم احساس کنم.
به کله ای که جلوی صورتم بود خیره بودم و ناخوداگاه بینیم رو بین موهاش فرو بردم.
بوی خوبش رو عمیق نفس کشیدم و به ثانیه نکشیده دوباره خواب مهمون چشم های خسته ام شد.

  ✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲✲

- جونگکوکااا
- جونگکوک
- کوکی فندقی
- بانی عضله ای

صدای محوی رو اطرافم میشنیدم اما هنوز برای خواب بیشتر تقلا میکردم.

- جونگکوووووک
با شوک چشم هام رو باز کردم و صورت جیمین رو از فاصله خیلی نزدیک به صورت خودم دیدم.
اولین چیزی که بعد از بیدار شدنم دیدم این فرشته بود و خب... چی میشه اگه هر روز بتونم اینجوری از خواب بیدار بشم؟
جیمینی که داد میزنه تا به زور از خواب بیدارم کنه..؟ارزشش رو داره.
هنوز یکم گیج میزدم و درکی از اطرافم نداشتم.

- پاشو دیگه مگه کمبود خواب داری، بلند شو مدرسه باز شده
بالای سرم ایستاد و دستش رو سمتم دراز کرد.
دیشب بعد از کار کردن روی بوم، کنار هم نشسته بودیم و درس میخوندیم و اصلا متوجه نشدم کِی خوابمون برد.
گردنم به طرز افتضاحی گرفته بود و نمیتونستم خوب حرکتش بدم.
دست جیمین رو گرفتم و با احتیاط بلند شدم.
کش و قوسی به کمر خشک شده ام دادم که صدای قلنجم بلند شد.

A Silent Look/KookminWhere stories live. Discover now