پرندکم، تولدت پیشاپیش مبارک
اینم هدیه کوچولوی من برای تولدت 😍😍🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒🍓
وارد اینستاگرام شد. نمیتونست ریسک کنه و با اکانت کاریش، پستهای بکهیون رو ببینه و لایک کنه. یه اکانت جدید درست کرد و آی دیش رو « Your_PCY» گذاشت و بکهیون رو فالو کرد. عکسهای آخرش رو نگاه کرد و خندید. این پسر واقعا شیرین بود و چانیول خدا رو برای اینکه بکهیون رو سر راهش گذاشته، شکر میکرد.
زندگی چانیول همیشه تو یه روند آروم و بی مزه جلو میرفت. تا 24-25 سالگی، تلاش کرده بود با دخترها دوست بشه که موفق نبود و بعدا کیونگسو بهش گفته بود که گیه و دوستی با پسرها رو امتحان کنه. بعدش حس کرده بود خب با پسرا اوکی تره ولی نمیتونست با پسرها، طولانی مدت توی رابطه بمونه. اون چیزی رو میخواست که برای خیلی ها تعریف شده نبود. و بعدها باز کیونگسو بهش گفته بود که اون یه کینکیه بدبخته و باید دنبال پسرهای کم سن بگرده که بتونه شوگر ددیشون بشه.
البته چانیول جدایی از اینکه یه دکتر خوب بود و کلی درآمد داشت، از یه خانواده پولدار هم بود و هر چیزی که یه بابای شکری نیاز داشت رو چانیول داشت.
برای عکس آخر بکهیون، کامنت گذاشت:"ممنونم که بکهیونی تو زندگی من هست و با بغلهاش قراره خستگی هام رو در کنه."
و بعد سریع به بکهیون پیام زد:"بیب، اونی که برات کامنت گذاشته Your_PCY، منم. بخاطر اینکه بتونم برات کامنت بذارم، اکانت جدید ساختم."
و سریع جوابش اومد:"الان دارم با چشمای قلبی پیامت رو میخونم. پس بعد از این باید کلی عکس توی اینستاگرامت از من آپلود کنی."
چانیول خندید و گفت:"باشه. هر عکسی خواستی آپلود کن."
بکهیون یه عکس از لبهاش رو فرستاد که غنچه شده بود و نوشت:"بهترین ددی دنیا. این هم یه بوس محکم از بهترین بیبی دنیا."
چانیول با لبخند براش نوشت:"فردا میبینمت."
پیامش سین شد و سریع گوشیش زنگ خورد. بکهیون بود. سریع جواب داد:"بله بکهیونم؟"
بکهیون هیچی نگفت. چانیول پرسید:"بک؟"
بک خفه گفت:"چرا شب اتک میدی؟ یهویی میگی بکهیونم قلبم میاد تو دهنم مغزم میره تو شورتم همه چی قاطی میشه."
چانیول خندید و گفت:"ببخشید ولی براش متاسف هم نیستم."
-:"معلومه که نیستی. اونی که حس های شدن و سقوط از بالا رو تجربه کرد من بودم."
و بعد یهویی گفت:"فردا؟ فردا که آخر هفته است گفتم با مامانم میرم خرید."
-:"مامانت اون روز گفت منم باهاتون بیام."
-:"واقعا؟ واقعا واقعا میای؟"
-:"آره."
-:"اگر چیزی خواستم مامانم نخرید برام میخری؟"
YOU ARE READING
BonBon
Fanfiction#bonbon Couple: ChanBaek Genre: Fluff, Romance, Daily life, Daddy kink, NC +18 Story detail: از نظر همه، بیون بکهیون به پسر شیطون، تخس، آزاردهنده، نویزی و حساس بود. کسی که عاشق عکاسی و عکسهاش بود و فقط کافی بود کسی به هنرش اعتراض کنه که قلبش بشکن...