تلفنش رو برداشت و شماره مامان بکهیون رو گرفت. روی صندلی پشت میزش نشست و صدای مامان بک رو شنید:"سلام دوست پسرِ پسرم."
چانیول خندید و گفت:"سلام. خوبید؟ بد زمان که زنگ نزده بودم؟"
-:"خوبم. تازه شام خورده بودم میخواستم برم اتاقم بخوابم."
-:"یه کار مهم باهاتون داشتم و خب، نمیشد جلوی بکهیون حرف بزنم. برای همین تا اومدم بیمارستان بهتون زنگ زدم."
-:"میشنوم."
-:"راجب افسردگی بکهیون!"
-:"مجددا از چیزی ناراحت شده؟"
-:"چند وقت پیش، یه استاکری داشتیم که خب گویا بک حرفهای اون رو شنیده بود و بدون گفتن به من، باهاش قرار گذاشته بود. تو راه برگشت، تصادف کرد که خوشبختانه حالش خوب بود و مشکلی نداشت ولی من برای تنبیهش بخاطر رد کردن خط قرمزها، یکم تند رفتم و باهاش سنگین شدم. بعدش رفتارهاش اصلا طبیعی نبود، انگار هذیون بگه! خیلی عجیب و غریب بود."
-:"سگ سیاه زشت افسردگی رو دوباره دیده!"
-:"زود حالتش برگشت! تا بهم اطمینان دادم دوستش دارم، شما دوستش دارید، تا بهش عشق دادم مثل قبل شد، ولی ترسیدم."
-:"بکهیون کودکی سختی رو پشت سرگذاشته چانیول. اینکه وقتی بچه ای بهت بگن بابا نداری، بعد یهو بابات بیاد و تحقیرت کنه! مادربزرگت دائما مادرت و خودت رو کتک بزنه، دائما بهت بگن مزاحم، و بعد وقتی میری مدرسه القاب مختلف بهت بدن، باعث شد که بکهیون شدیدا افسرده بشه. تا یه مدت از اتاق بیرون نمیومد و هیچ کس رو نمیدید. غذا نمیخورد. کم کم من بهش گفتم هر چی تو دلت هست بگو، هیچی رو مخفی نکن، فحش بده، بزن، هر کاری میخوای بکن. یکم بهتر شد. دیگه حتی فکر نکرده حرف میزد. آی کیوی بکهیون خیلی بالاست چانیول، شاید متوجهش شده باشی! اون تو همه چیز استعداد داره. رفتار واقعی بکهیون، اصلا مثل یه بیبی لوس نیست. اون خیلی خیلی جدی و خشکه! ولی از وقتی فهمید با این نوع رفتار، حالش بهتره و تحت فشار نیست، بیخیال همه چی شد و گفت کاری رو میکنه که عشقش میکشه. وقتی نتونست به عنوان آیدل قبول بشه و باباش باهاش بد حرف زد، مجددا افسردگی گرفت ولی اون موقع ها با سهون صمیمی شد و خب، سهون، بکهیون رو نجات داد. اون پسر فوق العاده خوب تونست کنار بکهیون من بمونه و حالش رو خوب کنه. اونم سعی کرد مثل بکهیون بیخیال رفتار کنه تا بکهیون حس نکنه عجیب غریبه، برای همین خیلی ها فکر میکردن که سهون هم رفتارش بچه گونه است ولی خب، سهون بزرگسالترین بچه ای بود که من دیدم."
-:"یعنی اگر هر زمانی بفهمه توجه کسی بهش کم شده، افسرده میشه؟"
-:"آره. علائم مختلفی نشون میده. گاهی انگار دوشخصیتیه، گاهی چند شخصیتی ولی هیچ کدوم نیست اون فقط نمیتونه نگرانیش رو نشون بده."
YOU ARE READING
BonBon
Fanfiction#bonbon Couple: ChanBaek Genre: Fluff, Romance, Daily life, Daddy kink, NC +18 Story detail: از نظر همه، بیون بکهیون به پسر شیطون، تخس، آزاردهنده، نویزی و حساس بود. کسی که عاشق عکاسی و عکسهاش بود و فقط کافی بود کسی به هنرش اعتراض کنه که قلبش بشکن...