با مامانش وارد خونه شدن و چانیول با دیدنشون لبخند زد و گفت:"خوش اومدید."
بکهیون با ذوق سمتش رفت و روی پنجه پاش ایستاد و سریع بوسه ای روی لبهاش گذاشت و گفت:"دلم برات تنگ شده بود."
چانیول با عشق نگاهش کرد و کمرش رو نوازش کرد و گفت:"منم همینطور."
مامان بکهیون صداش رو صاف کرد و گفت:"آقایون، از فردا شما فرصت دارید رفع دلتنگی کنید. ولی الان من اینجام."
چانیول معذب خندید و گفت:"ببخشید."
مامان بکهیون با لبخند بهش نگاه کرد و داخل شد و گفت:"خیلی خونه بزرگی داری چانیول."
بکهیون با ذوق گفت:"مامان تازه از پنجره برج نامسان رو هم میبینی. وای طبقه بالا رو ندیدی مامان خیلی خوبه. تازه برام اتاق موسیقی هم درست کرده."
مامانش خندید و سمت پنجره رفت و گفت:"همینه که عاشق اینجا شدی."
و به منظره زیبای شهر از بالا نگاه کرد. چانیول گفت:"براتون قهوه بیارم؟"
مامان بکهیون بهش نگاه کرد و گفت:"مگه قرار نیست بهمون ناهار بدی؟"
چانیول معذب پشت سرش رو خاروند و مامان بکهیون خندید و گفت:"خیلی خوش میگذره وقتی اذیتت میکنم."
بکهیون با اخم به مامانش گفت:"چانیول من رو اذیت نکن مامان."
مامانش دهن کجی کرد و گفت:"من واقعا گشنمه. اول غذا بخوریم و بعد، کل خونه رو بهم نشون بده."
بکهیون یهو انگار چیزی یادش افتاده باشه و گفت:"ماماااان، اینجا استخر هم داره. بعد ناهار شنا کنیم؟"
مامانش خندید و گفت:"انتظار نداری که جلو دوست پسر تو که از خودم چند سال کوچکتره، لخت شم؟"
بکهیون فکری کرد و گفت:"منطقی بود. ولی میتونم چانیول رو بفرستم اتاقش با هم شنا کنیم."
مامانش بلند خندید و به چانیول که با اخم نگاهش میکرد، خیره شد و گفت:"بهتره غذا بخوریم."
چانیول سریع گفت:"از این طرف بفرمایید."
و با دستش اشاره کرد. بکهیون سریع دستش رو گرفت و گفت:"چقدر دلت برام تنگ شده بود؟"
لبخندی بهش زد و گفت:"خیلی."
-:"از فردا عصر میام اینجا و نمیذارم دلت برام تنگ بشه."
-:"وقتایی که بیمارستانم یا دانشگاهی، من دلم بازم برات تنگ میشه."
بکهیون با ذوق نگاهش کرد و گفت:"ای زبون باز."
چانیول خندید و به مامان بکهیون نگاه کرد و گفت:"شماره من رو هم که دارید، هر وقت کاری داشتید بهم زنگ بزنید."
مامان بکهیون با لبخند گفت:"آره. شماره خودت، مطبت، خونه ات، همه رو دارم."
چانیول خندید و وقتی همه به میز غذاخوری رسیدن، گفت:"آجوما همه چی رو آماده کرده و خب، امیدوارم که از غذاها خوشتون بیاد."
YOU ARE READING
BonBon
Fanfiction#bonbon Couple: ChanBaek Genre: Fluff, Romance, Daily life, Daddy kink, NC +18 Story detail: از نظر همه، بیون بکهیون به پسر شیطون، تخس، آزاردهنده، نویزی و حساس بود. کسی که عاشق عکاسی و عکسهاش بود و فقط کافی بود کسی به هنرش اعتراض کنه که قلبش بشکن...